سلام اومدم با پارت هشت
«وایولت - ..... بهرام + ..... جولیا &..... کاترین* ...... کیم و الکس ^......» - تو راه بودیم که ی صدایی شنیدم خیلی ترسیده بودم چون احساس میکردم یکی پشت سرمه ......... + وایولت خیلی ترسیده بود از جولیا خواستم دست وایولت رو بگیره ......... & وایولت دستاش یخ زده عین مرده ها😰 منم احساس کردم سرم داره گیج میره هرچی نزدیک تر میشدیم سرم بیشتر گیج میرفت شاید به خاطر اینه که هیچی نخوردم اه رسیدیم بچه ها کحایین نمیتونم ببینمتون که کم کم چشمام سیاهی رفت وقتی بیدار شدم .......* جولیا جولیاااااا بیدار شو 😭 من مواظب جولیا بودم راستش رو بخوای الان توی خونه ی قدیمی وایولت هستیم خب من اخساس میکنم این خونه ی جوریه
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
سلام
داستانات عالین
ولی چرا ادامه نمیدی؟