
این داستان راجب یک دختری به نام میها هست که دو تا خواهر داره: بزرگتره: مینام کوچکتره: میرا تو اول داستان متوجه اختلاف میها و جیمین میشید ولی دلیلش رو بعدا میفهمید. مینام با جین هستش و میرا با کوک.
مکالمه مینام و جین: مینام: نمیدونم میها میاد یا نه جین: یک کاری لطفا بکن بیاد جیمین دیگه نمیتونه صبر کنه یک سال گذشته. مینام: میدونم ببینم چی میشه اینبار سعی بیشتری میکنم. جین: ممنون. پایان مکالمه.
میرا: میها نمیخوای این بار هم بیای؟ میها: نه میرا: به خدا جیمین دوستت داره. میها: اون منو و دوست داره؟ میرا: باز شروع کرد معلومه دیگه میها: دروغ میگه اون منو دوست نداره. منم اشتباه کردم عاشقش شدم. میرا: اگه دوستت نداشت که از دانشگاه تا یک سال پیش باهات نمی موند. در همین لحظه مینام وارد میشه مینام: دختر جون به حرف خواهرت گوش کن این بار بیا فقط برای اینکه من به جین قول دادم فقط بیا به کنسرتشون این بار مجبورم ببخشید. میها گوشیش رو برداشت با عصبانیت و به جین زنگ زد. مینام: چیکار میکنی؟ میها: دارم به جین زنگ بزنم بگم من هر چی بشه نمیام از طریق خواهرام منو راضی کنید. میرا گوشیش رو گرفت و قطع کرد. میرا: چیکار میکنی دختر دیوونه شدی؟ میها: من دیگه نمیتونم تحمل کنم بس کنید دیگه «با داد» مامان و بابای میها با صدای داد میها به اتاق اومدن. مامان: چیشده؟ مینام: هیچی داریم راضیش میکنیم بیاد این سری بابا: میها عزیزم برو و حرفاش رو گوش کن مامان: اره دخترم برو و حرفاش رو گوش کن میدونم تو هم دلت براش تنگ شده. میها با گریه داد میزنه: همتون بس کنید من پیش اون برنمیردم. و از اتاق میره بیرون.
جین: جیمین میگم این سری هم تو کنسرت اجرا کن جیمین: نمیتونم دیگه دوریش رو تحمل کنم میخوام از گروه برم. جین: یادته چه قولی به میها دادی؟ جیمین: اره اره شروع به گریه کرد.
فلش بک «قبل دبیو» میها: جیمین بهم یک قولی بده جیمین: چه قولی؟ میها: داری دیگه عضو بنگتن میشی و قبل دبیو کردنتون باید بهم قول بدی که هر طور شده از گروه به خاطر من بیرون نری و موفق بشی و پیشرفت کنی؟ این طوری من خیلی خوشحال میشم. جیمین: باشه قول میدم همه ی اعضا دست زدن.
زمان حال جیمین: باشه من به خاطر قولی که به میها دادم نمیرم فقط لطفا لطفا برام برای یک ماه مرخصی بگیر میخوام برم پیش خانوادم. جین: باشه کوک: منم قولی که به میها دادی یادمه چه خوب قولی گرفت تو حالا پیش ما اسیری. جین: الان موقع شوخیه؟ کوک: خیلی خوشحالم برای همین اره. جین: حالا وایسا تا حسابتو برسم بی موقع مزاحم میشی کوک: اگه میتونی منو بگیر
میها: هونگ جو سلام میتونم ببینمت؟ «هونگ جو دوست میهاست» هونگ جو: اره من تو پارکم بیا میها: باشه
هونگ جو: چیشده میها: ــــــــــــ هونگ جو: باز قضیه جیمین؟ میها: اهوم نمیدونم دلم براش تنگ شده ولی نمیدونم برم کنسرت یا نه هونگ جو: من میگم برو پیشش مطمئن هستم اون اتفاق سو تفاهم بوده. میها: نمیتونم برم هونگ جو: پس یک کاری بکن نرو کنسرتش اون هر سری برات نامه میده این سری نامش رو بخون منم میرم که مطمئن بشم نامه رو به خواهرت میده خوبه؟ میها: اره میسی دوست جونم. هونگ جو: خواهش
رمان تموم شد جای حساس نبود پس برای ادامه میذارم یک چند روز دیگه کامنت یادتون نره دوستون دارم
بای لایک هم فراموش نشه
راستی یادتون نره بگین داستان خوبه یا بده
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالی بود اجو ی عزیزم
بلاخره داستانم منتشر شد به زودی پارت های بعد هم میاد من تا قسمت پنج نوشتم داره بررسی میشه