امیدوارم خوشتون بیاد
ساحره و لولو دنبال اون بچه میگشتن.بچه، فرزند آب و هوا بود که پادشاه، به خاطر حکومت خودش دستور داده بود اون بچه رو بکشن.هرکی که اینکارو بکنه پاداش خوبی میگیره.ساحره به خاطر پاداش، این کار رو قبول کرده بود.لولو:«تو اون بچه رو نکشتییییی؟میدونی اگه پادشاه بفهمه چیکار میکنهههه؟»ساحره:«معلومه که نکشتمش من فقط اونو قایم کردم»در همون حال که با هم حرف میزدند همه جارو میگشتن.که ساحره با به یاد آوردن اینکه بچه کجاست، تندی به سمت دریاچه رفت.بچه خوشگل و تپل با چشم ها و موهای آبی، درحالی که شصتش رو میخورد به اطراف نگاه میکرد.ساحره بچه رو از داخل سبد در آورد و لبخند شیطانی زد.لولو:«حالا باهاش چیکار میکنی؟»ساحره:«شیره جانش رو ازش میگیرم»*۲۰سال بعد*
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
عالی بود
❤️
عالی بودددد
❤️
؟؟؟؟
معلوم نیست
ولی تمام سیعمو میکنم زود بزارم
عالی بود قسمت بعد رو کی میزاری
ببخشید غلط املایی زیاد داره😁