(یک ماه قبل از رفتن ب هاگوارتز)« راوی؛لنا توی اتاقش نشسته بود و مشغول ور رفتن با گوشیش بود توی خانوادشون فقط لنا بود که گوشی داشت چون عاشق وسایل های ماگل ها بود.. لیلی اومد و در اتاق لنا رو زد» لیلی:لنا زود باش بیا شام بخوریم لنا:باشه اومدم «لیلی رفت و هری رو هم صدا کرد و همه دور هم نشستن سر میز»جیمز:بچه ها ماه بعد شما باید برین هاگوارتز لنا و هری:چی واقعااا؟لیلی:میدونم که خیلی منتظر این لحظه بودین و باید بگم فردا میریم خیابون دیاگون برای خریدای مدرسه تون لنا: وای اخجوننن(خوشحال) جیمز:بعد شامتون برین زود بخوابین که صبح میریم
«هری و لنا بعد شام رفتن تو تختشون و با کلی خوشحالی خوابیدن صبح ساعت 9 لیلی هری و لنا بیدار کرد و بعد صبونه همه حاضر شدن »جیمز:بچه ها هر کدومتون میرین داخل این شومینه با صدای رسا میگین خیابون دیاگون و پودر پرواز رو میریزین فهمیدین؟لنا و هری:بله پدر جیمز:لیلی عزیزم میشه پودر رو بیاری«لیلی پودر رو اورد»لیلی:اول خودم میرم «رفت داخل شومینه و گفت خیابون دیاگون و پودر رو ریخت» لنا :حالا من میرم جیمز:دقت کن تو گفتن اسم خیابون«لنا هم رفت و همینطور هری و جیمز»
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
گودددد💚
عالیییی
عالیییی بود پارت بعد