جمله اشتباه p3

صبح هیتوها مثل ارواح بالا سر آیری وایساد و با صدای خواب‌آلود گفت:پاش...و با..با..ید بریم..سر..کا..ر آیری:ولم کننننن خوابمم میادددد هیتوها:اگه نیای ازت دانگو درست میکنمممممم آیری یکم ترسید و پاشد صبحونه خوردن و منتظر بودن که هاروکو بیاد دنبالشون. تلفن زنگ میخوره* هاروکو :پاشین بیاین پاییییینننننننن سانزو: وایییی دیر شددد اومدیممممم

(از زبان هاروکو) سوارشون کردم و هیتوها آدرس رو داد منم رفتم آیری:راستی هاروکو چان منو هیتوها فهمیدیم برادرای سانو سان هردوشون رئیس گنگن هاروکو:چییییی کدوم گنگگگگ هیتوها: یکیشون رئیس گنگ توکیو مانجی اونیکی رئیس گنگ ... تینجیرو بود فکر کنم اسمشو یادم نیست(جدی یادم نیست ذهن نویسنده یاری نمیکند‌‌‌..) هاروکو:امم باحاله..

رسیدیم و درو باز کردیم که با ۳ تا پسر روبرو شدیم یکیش موهاش زرد بود اونیکی موهاش سفید بود و خود سانو سان که موهاش مشکی بود هاروکو:امم سلام من هایاشی هاروکو هستم هیتوها :منم کیمورا هیتوها هستم آیری:م..ن..م ساکورا..آیر..ی هست..م(بچم خجالت می‌کشه) شینچیرو :از آشنایی باهاتون خوشبختم همون‌طور که میدونید من سانو شینچیرو هستم و برادرام ایزانا و مایکی هستن میتونید مارو با اسم صدا کنید هیتوها : شما هم میتونید مارو با اسم صدا کنید مایکی:امم چرا که نه ایزانا:خوب تو ساکورا بودی نه؟؟ آیری : امم فامیلیم..ساکورا..عه ایزانا:عه...

شینچیرو :خوب خوشحال میشم کار رو شروع کنید (آیری می‌ره تا کار رو شروع کنه یهو‌ دستش میخوره و یه موتور میفته بعد عین دومینو نوبت به نوبت همشون میوفتن...) آیری:(دورو بر رو نگاه میکنه)وایییی حالا چیکار کنممممم (هیتوها و هاروکو میزنن تو سرشون..) ایزانا:هههه دست و پا چلفتی رووو(خنده) هاروکو:وایسا الان میام کمکتتتت (هاروکو میاد کمک کنه ولی اوضاع رو بدتر می‌کنه و اون چند تا موتوری که آیری گذاشته بود سرجاش رو می‌ریزه ..) هیتوها میزنه تو سرش* هیتوها: بیاین اینجا ببینممممم (از موی هردوتاشون میگیره و می‌بره بیرون فروشگاه..) صبح روز بعدش .. مراسم ختم آیری و هاروکو هیتوها دانگو میخوره🥲 پایان غم انگیز😭

نههه اشتباه نکنید هنوز داستان تموم نشده.‌... پارت بعدی با سانزو چان دیگه من برم مرخص بشم‌‌‌.. راستی معرفی رو بنگر