فصل دوم پارت دوازدهم:) ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه امیدوارم همیشه لبخند بزنی مهربونم>>
ماریا : ا..اینجا..چک..ا..ر میکنی؟! تئودور : دلم واست تنگ شده بود دراکو : ماریا؟ کی بود؟ ماریا : دراکو..بیا دراکو : صداش می لرزید از رو صندلی بلند شدم و رفتم سمت در با دیدنش لبخند روی لبم محو شد ماریا بیا کنار تئودور : به به ببین کی اینجاس رفیق قدیمی و دشمن حال! نترس باهاش کاری ندارم ماریا : خواستم برم سمت دراکو که تئودور مچ دستمو گرفت تو چشماش خیره شدم تئودور : تو چشماش زل زدم دراکو : تئو دستشو ول کن به چه جرئتی اومدی اینجا؟ تئودور : قراره از تو بترسم؟ خبرا زود میرسه عزیزم دراکو : پانسی بهت گفته نه؟ تنها کسی بود که میدونست ماریا رو پیدا کردم تئودور : باهوش شدی آره پانسی تو رو دوست داره ولی قبلش به من خیلی بیشتر از تو اعتماد داره تو اصلا منو درک کردی؟ من یه بیماری روانی داشتم دراکو : چشمامو با درد روی هم گذاشتم ببین تئو من چیزی نمی دونستم پانسی خیلی دیر به من گفت ماریا : متعجب و بهت زده به تئودور خیره شده بودم تئودور من هیچی نمی دونستم باید..بهم..میگفتی تئودور : بگم که چی بشه هان؟ بگم که بدتر ازم فرار کنی؟ ماریا : اما تو سه سال منو از دراکو دور کردی می فهمی؟ سه سال! میدونی تو این نیویورک چی کشیدم؟ تئودور : ولی من..دوست داشتم! دراکو : هی..هی آروم باشید با هر دوتونم من قبل از تو حساب پانسی رو میرسم که از اعتماد من سو استفاده کرد بعد تئودور : تو حق تهدید کردن منو نداری دراکو : اونوقت تو حق داشتی منو ماریا رو از هم دور کنی؟ تئودور : تو روز اول به من گفتی ماریا سلیقت نیست! دراکو : گوش کن..اون روز من عصبی بودم یه چیزی گفتم چون نمیخواستم اولین کسی که می فهمه ماریا رو دوست دارم تو باشی! چون می دونستم دوسش داری!
تئودور : این دختر از اول منو دوست داشت دراکو : هجوم بردم سمتش و سیلی ای به صورتش زدم تئودور خوب گوش کن ماریا خط قرمز منه در موردش حرفی نباید بزنی چه برسه به اینکه بخوای در موردش دروغ بگی! دهنتو ببند و از اینجا برو تئودور : پوزخندی زدم و مشتی به صورتش زدم این واسه این بود که نباید به من سیلی بزنی دراکو : دستمو روی دماغم گذاشتم و پوزخندی زدم ماریا : تئودور از اینجا برو تئودور : من جایی نمیرم دراکو : گوشیمو از رو میز برداشتم و شماره پانسی رو گرفتم ( الو سلام عزیزم دراکو : دهنتو ببند به چه حقی به اون گفتی ماریا اینجاس؟ پانسی : آروم باش چرا داد میزنی دراکو : نفس عمیقی کشیدم پانسی خوب گوش کن وقتی اومدم لندن شرکت نبینمت! پانسی : چرا؟ به خاطر اون دختره؟ کل زندگیت شده اون دراکو : با این کاری که کردی نمیخوام دیگه ببینمت ) گوشیو قطع کردم و رو مبل پرت کردم رو کردم به تئودور میدونی؟ تو و پانسی فقط به درد همدیگه می خورید ماریا بیا اینطرف تئودور : دست ماریا رو ول کردم و پوزخندی زدم و از خونه بیرون رفتم ماریا : دماغت..خ..و..ن میاد دراکو : خودمو رو مبل انداختم و چشمامو رو هم گذاشتم ماریا : در خونه رو بستم و یه دستمال برداشتم و کنارش نشستم دستمال و روی صورتش کنار دماغش کشیدم دراکو : دستمال و از دستش گرفتم و تو چشماش خیره شدم تو از اول تئودور و دوست داشتی؟!
ماریا : پوزخندی زدم من؟ خودت چی فکر میکنی؟ دراکو : لبخندی زدم ماریا : ولی من واقعا نمیدونستم تئودور بیماری روانی داره دراکو : منم یه سالی میشه فهمیدم اونم به لطف پانسی ماریا : کاش..سرش داد نمیزدی دراکو : ماریا اون کاری کرده که نباید انجام میداده اون باعث شده تئودور بیاد اینجا ماریا : سرم درد میکنه دراکو : فردا بر میگردیم لندن ماریا : فردا؟ دراکو : آره از نیویورک خوشم نمیاد ماریا : باشه حرفی ندارم ( فردا ) کلید و توی جیبم گذاشتم و چمدونم و دنبال خودم کشیدم سمت ماشین دراکو در و باز کردم و سوار شدم دراکو : وسایلتو جمع کردی؟ ماریا : اهوم دراکو : فرمون و چرخوندم و حرکت کردم سمت فرودگاه ماریا : رسیدیم فرودگاه در ماشین و باز کردم و از ماشین پیاده شدم دراکو : با قدم های آروم وارد فرودگاه شدیم و رفتیم داخل هواپیما ماریا : رو صندلی کنار پنجره نشستم و دراکو کنارم دراکو : خوبی؟ ماریا : هان؟ اهوم خوبم دراکو : دستشو گرفتم و بهش خیره شدم ماریا قول بده هر اتفاقی که افتاد ترکم نکنی منو تنها نزاری ماریا : لبخندی زدم و نگاهمو ازش گرفتم و به پنجره خیره شدم از زمین دور و به آسمون نزدیک می شدیم مامان بزرگ؟ دلم واست تنگ شده الان اون بالایی؟ مامان بابا شما خوبین؟ دوباره دراکو رو پیدا کردم دوباره کنارشم مامانی درست میگفتی پسر خوبیه لبخندی زدم با اینکه خیلی لجبازه میدونم منو می بینید خدایا دیگه هیچوقت ازش دور نشم برگشتم و بهش نگاهی انداختم دراکو : تو فکری ماریا : آره دراکو : به چی فکر میکنی؟ ماریا : خیلی چیزا!
از هواپیما پیاده شدیم الان کجا میریم؟ دراکو : خونه ما ماریا : ولی نمیخوام مزاحم شما باشم دراکو : نیستی بعد از چند مین رسیدیم عمارت ماریا : دراکو درو باز کرد با تردید وارد خونه شدم دراکو : دستشو گرفتم و وارد خونه شدیم نارسیسا : دراکو...پسرم اومدی؟ نگاهم به دختری که دستشو گرفته بود افتاد متعجب بهش خیره شده بودم... ماریا!! ماریا : لبخندی زدم سلام نارسیسا خانم نارسیسا : سلام..خوش اومدی رو کردم سمت دراکو پیداش کردی؟ دراکو : آره بابا نیست؟ نارسیسا : نه یکم دیگه میاد عزیزم خوش اومدی بیا وسایلتو بزار تو یه اتاق و بشین ماریا : باشه..ممنونم از پله ها بالا رفتم و وارد یه اتاق شدم فضای بزرگی داشت چمدون و گذاشتم یه گوشه که صدای پیام گوشیم اومد نگاهی بهش انداختم {تئودور : ماریا فردا کنار پارک باید ببینمت! } گوشیو تو جیبم گذاشتم و از اتاق رفتم بیرون و از پله ها رفتم پایین دراکو؟ دراکو : جانم؟ ماریا : تئودور گفته فردا میخواد منو ببینه! دراکو : این به چه حقی باز با تو حرف زده؟ ماریا : چیزی نمیشه بهم اعتماد کن! دراکو : آخرین باری که بهت اعتماد کردم نتیجش سه سال دوری شد!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه اگه تستام رد شه اکانتم میپره و اگه شخصی شه کسی نمیتونه داستانمو بخونه منتشر کن مهربونم امیدوارم همیشه لبخند بزنی و به همه آرزوهات برسی ممنونم>> لایک و کامنت فراموش نشه:)☺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی رو کی میزاری ؟
الان میخوام بنویسم
عالیییی
ولی چرا من داشتم با سناریو هلی خودم داستانو ادامه میدادم؟....
فک کنم به جای تئو من دیوونه شدم
ممنونمم زیبا:)
واقعا؟ نه دیوونه چرا؟ به تستچی خوش اومدی لاوم موفق باشی
مرسیییی
تولدت مبارک امیدوارم به تک تک آرزوهای زیبات برسی و لبخند روی لبت باشه:)
ممنونم واسه امتیاز بیب
منم این کارو همیشه میکنم اگه دیونه باشی منم دیوونم 🙃
منم پ منم دیوونم
من که اون سری که ماریا رو دزدیده بود فک میکردم الان ماریا بیماری روانی میگیره واسه همین نمیخواد بره پیش دریکو که دریکو رو اذیت کنه😐😂🤝
عههه😂💔ماری؟
چرا اینقدر بغض کردم من ؟ پارت بعد زود بعده لطفااااا 🥺
عه نه قشنگم بغض نکن:)
فردا
من وست های این داستان گریم هم میگیره 🥲 😂
مث همیم 3>
عه گریه چراا؟ نه گریه نکنید با لبخند قشنگ ترین!:)
قربون اون دل مهربونت برم من 😘😊3>
خدانکنه زیبا:)♡ مهربونی از خودته لاومم
❤❤❤❤
بخدا اگه ماریا بره پیشش خودم میکشمششش😐🤝
عالیییی:)
هعییی باشه
ممنون
خیلی خفن بوود
پارت بعد؟
ممنونن بیب
بابا تئودور ول کن تروخدا ...
هعیی تنک
عالیی
مرسییی
عالیییییی بود 💟
تئودور چرا بی خیال نمیشه 😂
پارت بعدی 🙃
ممنونمم بیب
نمیدونمم😂💔
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
تنککک یوو و لاو
مثل همیشه عالی بود....
پارت بعد..؟
ممنونمم لاوم:)