
اینم پارت جدید:) حمایت، لایک، فالو یادتون نرهه💜💜💜 شرط نداره فقط فالو کنید تا دوباره مث قبل بشیم:) 💜

P4:جونگ کوک ویو: به محض اینکه رفتن عین بمب از خنده منفجر شدیم🤣🤣🤣🤣اونا جدی باور کرده بودن؟!🤣😐😂÷وای پسر*از خنده نمیتونه حرفاشو پشت سر هم بگه و بین حرفاش میخنده*اونا چرت و پرتایی که دادیم دستشونو باور کردن؟! 🤣🤣🤣🤣بهشون نمیخورد انقد احمق باشن ×از صدقه سری ماست که انقد خوب بازیگری میکنیم دیگه هیونگ😂🤣😂🤣 ×ولی واقعا انتظار دارن از قلدری دست بکشیم؟! هه امکان نداره تازه داره خوش میگذره. $بعد گفتن این حرفش به زمین خیره شد و پوزخند ترسناکشو زد. $یک ساعت بعد. چه وون ویو: +چه وون بدو دیگه دیر شدهههه 😖 -پس الان دارم چیکار میکنم؟ وای خدا نفسم بند اومد. بلخره رسیدیم. اینجا کافه ایه که منو چه وون توش کار میکنیم.دقیقا یه روز بعد از اومدنمون به کره اومدیم و اینجا استخدام شدیم تا دستمون تو جیب خودمون باشه. حالا شاید بابام خیلی خرپول و بزرگ باشه اما تاجایی که یادمه من هیچوقت از بابام پول نخواستم و هرچی دارم از خودم دارم. رییس اینجا خیلی سخت گیره و ما امروز خیلی دیر اومدیم. مطمینم کلی از حقوقمون کم میکنه😩🙄 قبل اینکه بریم تو نفسامونو منظم کردیم و یه راست رفتیم پیش بندمون و پوشیدیم و شروع به کار کردیم. خوشبختانه امروز رییس سر کار نبود وگرنه فاتحمون خونده بود. $دو ماه و نیم بعد. ساعت 10:45pm. چه وون ویو:دو ماه از وقتی که به کره اومدیم میگذره و از وقتی که به جونگ کوک و جیمین گفتم قلدری رو کنار بزارن اونا هیچکدومشون حتی یه روزم تو این دوماه نیومدن. فردا قراره یه دانشجو جدید به دانشگاه بیاد. هوووف. دوباره! بقیه میگن که قراره تو کلاس ما باشه اما خوب کلاس ما هم ظرفیتش کامله!؟ ازون طرفم فردا امتحان میان ترم داریم و ازونجایی که منو گارام تا الان هیچکدوم از درسایی که داده شده رو بعد از نوشتن جزوه ش نگاهم نکردیم از وقتی از کافه اومدیم یعنی ساعت 7 شب تا الان داشتیم عین خر و گاو و الاغ و انواع و اقسام چهارپایان برا امتحان فردا میخوندیم. و الانم میخوام برم بخوابم تا حداقل فردا رو زود و به موقع سر کلاسم برسم.

$فردا صبح: چه وون با صدای جیغ گارام بیدار میشه و متقابلا جیغ بنفشی میزنه. گارام با موهای جنگلی و طوری که انگار از جنگل امازون اومده وارد اتاق چه وون میشه. چه وون ویو: +چه وووون ساعت 7:30عهههههههه یه ساعت دیر بیدار شدیمممممممم نهههههههه*همه حرقاشو با جیغ داره میزنه* من که تازه فهمیدم قضیه از چه قراره جیغ بنفشی میزنم و به سمت توالت حمله ور میشمو یا نهایت سرعتم مسواک میزنم و کارامو میکنم و میام بیرون و موهامو شونه میزنم و لباس میپوشم و میرم بیرون گارام هم همینطور عین جت حاضر میشه هرکدوم یه شیرکاکاعو برمیداریم و ده بدو به سمت دانشگاه و توراه قلپ قلپ از شیرکاکاعو میخوردیم. وقتی رسیدیم بدون وقفه رفتیم و از شدن عجله و هول شدن بدون در زدن درو باز کردیم که این باعث شد 36 تا چشم طوری نگاهمون کنن انگار ادم ندیدن اما من با دیدن یه جفت چشم جدید که رو به روم وایستاده بود سر جام خشکم زد و با چشای از حدقه درومده و شرکاکاعوی توی دستم جیغ بلندی کشیدم و شیرکاکائوی تو دستم و فشار دادم و این موجب شد که همه شیر کاکائو خالی بشه رو خودمو در و دیوار ولی اهمیتی ندادم🌚. یه لحظه احساس کردم به جای خون توی رگم خوشحالی و هیجان وجود داشت. خب... دروغ نگم توی این دوماه خیلی کم پیش میومد لبخند بزنم و خنده ی من جز نادر ترین خنده ها توی دانشگاهه. اما الان با تمام وجودم خندیدم و خوشحالی و توی وجودم حس کردم. باورم نمیشد. اون اینجاس.... مینای قشنگ و نازک نارنجی من اینجاسسسسس. قشنگ معلوم بود گارام هم همین احساس منو داشت چون کم مونده بود عین ابر بهار گریه کنه*منظور اشک شوقه(˵ ͡° ͜ʖ ͡°˵)* باهم دویدیم و محکم مینا رو بغل کردیم. آخ که چقد دلم برای این بغل تنگ شده بود. اما... اما..؟! اون اینجا چیکار میکنه؟

(علامت مینا¶) ¶هی! اینجوری اکسیژن به مغزم نمیرسه اروم تر هههه*خنده* ازش جدا شدیم من هنوز باورم نمیشد اون اینجاس. دانشجوی ترم 3 پزشکی چرا باید تو کلاس ترم دوی هنر و سرگرمی باشه؟؟! اما الان اونقدررر خوشحال بودم که اصن نمیخواستم به چیز دیگه ای فک کنم! ^^ همونطور که فک میکردم گارام عین ابر بهار داره گریه میکنه:|😂 +هق هق هق میناااا هق هق اینجا هق خیلی هق خوشحالم هقهقهقهقه ههههههههههقه ¶آیگووووو تو که هنوزم همونقدر لوسییی،دختره ی لوس*و زبونشو دراز میکنه و میخنده 😝* با هیجان و شادی و همون لبخند گنده و بزرگی که رو لبم بود گفتم -اونی تو.. حرفام با حرف استاد قطع شد🙄 %اهم. اگه فیلم هندیاتون تموم شد برید بشینید مثلا وسط کلاسیم در ضمن*رو کرد به ما* یکبار دیگه اینقدر دیر سرکلاس حاضر بشید راتون نمیدم. نگاهی به گارام کردم. دوباره داشت رنگش مث گچ میشد. خندمو خوردم و بی تفاوت رفتم سر جام نشستم. *پوزخند*هه چه عجب. جونگ کوک و جیمین بلخره بعد از دوماه تصمیم گرفتن سر کلاس حاضر بشن. بی تفاوت به جونگ کوک که دوباره داشت با اون پوزخند و نگاه ترسناکش میخوردم نشستم سر جام و منتظر شدم. گارام هم پشت سرم اومد. %خب مینا شی میخواستی خودتو معرفی کنی که دخترا وارد شدن. الان خودتو معرفی کن. مینا خیلی پر انرژی رو به استاد گفت¶چشم استاد.*و رو کرد به سمت بچه ها* من مینا هستم اهل ترکیه ام اما پدربزرگم کره ای بوده. 23 سالمه و تا همین یه ماه پیش پزشکی میخوندم اما خب نظرم عوض شد و اومدم اینجا و همچنین دوست بچگی چه وون و گارام هم هستم. امیدوارم دوستای خوبی بشیم و باهم کنار بیایم و بعد نیششو تا بناگوش باز کرد😁
احساس میکنم خیلییی دارم زیاد مینویسم.. خوبه یا نه؟ بگید ببینم بقیه پارتاهم همینقد زیاد بنویسم یا کمترش کنم. هرچند نمیتونم کاری کنم چون قبلا اینارو نوشتم ولییی از پارت ده به بعد یه تغییری ایجاد کنم🌚😂👍🏻و علامتای شخصیتا رو همینجوری بزارم یا نزارم؟ تو کامنتا بگید و فالو و لایک هم فراموش نشههه💜💜💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
گایز الان داشتم داستانو میدیدم متوجه شدم که ادامه ی اسلاید سه نیومده... اینم ادامش!
چه وون ویو: او خدای من... هنوزم همونجوری موقع معرفی خودش کل زندگی نامه شو تعریف میکنه. سری از رو تاسف تکون دادم و باز به جلو خیره شدم. اون طرف کلاس یه جای خالی بود و مینا رفت نشست اونجا. %خب درس و شروع میکنیم..
وایییی من چرا از این پارت به بعدو ندیده بودممم ؟ داشتانتو گم کرده بودمممم
ولی الان پیداش کردی:) 🤎🤎
اره خیلی خوبه
میسی؛)) 🧸🤎
پارت بعد رو بنویس
عالیی
میسی:) امروز یا فردا میزارم
آجیم میشی
ارهههه:)
به نظر من بیشتر بنویس
پارت بعد ؟؟؟؟؟🥹
بیشتر از این😂؟
هروقت تونستن میزارم
🥹🥹 همینشم خوبه🤣🤣
بعدی ☺☺
هروقت تونستن میزارم:)
ععااااللبذبالنبانهلخلتغاغعلهتدمرکجذزسلپیغعبد
عععععااااالللللیییییی
میسی:) هروقت بتونم میزارم پارت بعدو
؛))
بعدییییییییی می خوامممممممممممممم
عالی بوددددددددددددددددددددد
میسی💜 هروقت تونستم پارت بعدو میزارم:)
داستان خیلی خوبه..منتظر پارت بعد هستم♥️✨
مرسیی💜💜هروقت بتونم میزارم:)
جیغغغغغغغغغغغغغغغ
من عاشق داستانتم عالیییی
و لطفا همین قدر زیاد بنویس