(یونگی)
داشتم میرفتم بیرون که یهو دیدم جیا داره میره سمت ا/ت
جیا دختر خوبی نبود از قبل میشناختمش یه مدت با هم بودیم..
رفت نزدیکش و تو صورتش گفت:
÷سعی نکن به یونگی نزدیک بشی..
(ا/ت)
یهو عصبی شدم برای امروز دیگه کافی بود دیگه تحمل نداشتم
داد زدم
+هی احمق اولا که فکر نکن مث دخترای دیگه هر کاری که ازم میخای انجام میدم درسته شاید وضع مالی شما بهتر از من باشه و پارسال بدجور ضایع شده باشم ولی دلیل نمیشه هر چی شما بگید گوش کنم دوما که اره من یونگی رو دوست دارم و برام مهم نیست که بیشتر از پنج دقیقه با هم حرف نزدیم و تو هم نمیتونی جلومو بگیری که دوسش داشته باشم یا نه تو رئیس من نیستی برو به همون دخترایی که رنگ مو و ناخن های خوشگلت رو می پرستن امر و و نهی کن(داد همراه با عصبانیت)
(یونگی)
از تعجب دهنم باز مونده بود پس این همون دختری بود که میگفتن پارسال ابروش رفته.؟؟
علاوه بر اینکه گفت منو دوست داره.؟
خب منم دوسش داشتم ولی میدونستم جیا دختره و من رو اینطوری ول نمیکنه اون کاری رو که بخواد میکنه...
(جیا)
با چه جراتی با من اونطوری حرف میزد نمیدونست من کیم.؟؟
÷هی تو ب چه جراتی با من اینطوری حرف میزنی.؟؟؟
اصلا میدونی من کیم.؟؟
+اره میدونم یه دیوونه ی روانی که میخای بین مردم فاصله بندازی همیشه همینطور بودی(داد)
(ا/ت)
اینو با داد بهش گفتم و از اونجا رفتم بیرون و از اونجا دور شدم و سر از حیاط مدرسه در اوردم
(یونگی)
میخاستم برم دنبالش ولی میدونستم ایده ی خوبی نیست فکر کنم فهمید همه ی حرفاشونو شنیدم
بعد از اون جیا رو دیدم که داره با تمام عصبانیتش از کلاس میاد بیرون
میشد خشم رو توی چشماش دید
تنه ای به ویلچرم زد و رفت
قبلا اینطوری باهام رفتار نمیکرد...
همیشه مهربون بود و لبخند میزد..چقدر تغییر کرده...
هی ;woody park
تولدتمبارک))باآرزویبهترینها.
تولدت مبارککک:))))