با اینکه اصلا حمایت نکردین لااقل اینو حمایت کنین😒و اون قلب🤍رو❤️کنین😁
از زبان فیلیکس: در خواب شیرین با بانو جانم بودم که یه چیزی هی تکون میخورد و خواب منو خراب میکرد.کم کم چشامو باز کردم و دیدم مری بود. سریع از جام بلند شدم.مری:بالاخره بیدار شدی آقای خوش خواب🙃؟ دستم رو گذاشتم رو پیشونیم و یه آهی کشیدم.بعد تازه متوجه شدم که انقدر دیشب خسته بودم حوصله یه لباس پوشیدن هم نداشتم!سریع پتو رو کشیدم رو خودم و گفتم: اگه میشه برو بیرون من لباس عوض کنم بیام😬.مری:باشه🙄.و رفت بیرون. لباس پوشیدم و رفتم پایین تا صبحونه بخورم.ای بابا! بازم پنکیک!(گابی ژون یه چیز دیگه بلد نبودی درست کنی؟)بعد صبحونه پدرم رفت طراحی کنه.فِن رفت تو اتاق با گوشی بازی کنه و مری و آدرین داشتن تلویزیون میدیدند.منم رفتم حموم.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
چرا پارت نمیدی پارت بدهههههههههههههههههههههه
ترو خدا پارت بدهههههههههه
داستانت خیلی خاصه جای آدرین و فیلیکس همونجوری خوبه عوض نکن خیلی قشنگه
باشه
احتمالا نتونمپارت بدم هر وقت میام بنویسم کارم دارن
پارت بعد تو بررسیه و چون چند هفته هست پارت ندادم تغریبا طولانی هست
منتظرم خواهش میکنم پارت بده دارم به داستانت اعتیاد پیدا میکنم☺
عالیی پارت بعدد
احتمالا پارت بعد رو پنجشنبه یا جمعه بدم چون روز های دیگه سرم شلوغه
همینم باز خوبه
عالي . نينجائه ادرين بوده كه از ديدن اون دوتا ناراحت شده و بوم 😎؟
خیر، نمیتونم لو بدم کی بوده چون اون موقع داستانش هم لو میره🫤
اوکیه ولی ه سر به پروفم بزن
مياي گفتگو