پارت 16:) ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه امیدوارم همیشه لبخند بزنی مهربونم>>>
ماریا : باشه...دراکو : اون روز به تئودور گفتم تو سلیقه من نیستی ولی...شاید نظرم تغییر کنه ماریا : پوزخندی زدم میتونم برم بیرون؟ دراکو : کجا؟ ماریا : میخوام یکم قدم بزنم دراکو : زود برگرد ماریا : سعی میکنم کتونی های کهنه رو پام کردم و از خونه رفتم بیرون بارون هنوز نم نم میبارید و باد ملایمی می وزید (تو سلیقه من نیستی! ) پوزخندی تلخ روی لبم نقش بست باشه...باشه آقای مالفوی مشکلی نیست همه جا خلوت بود خورشید از پشت ابر های سیاه و خاکستری خودنمایی می کرد اما با نور خیلی کم برگ های روی زمین با باد حرکت می کردن به خودم اومدم جلوی در بیمارستان وایستاده بودم با قدم های آروم وارد بیمارستان شدم که دم در چشمم به دکتر افتاد سلام دکتر : سلام ماریا خانم ماریا : حال مامان بزرگم چطوره؟ دکتر : راستش دیشب بعد از شما چند بار بهش شوکه وارد کردیم و برگشت حالش زیاد خوب نیست آماده ی هرچیزی باشید! ماریا : با چشمای اشکی و نا باور بهش خیره شدم زبونم قفل شده بود چ..چی؟؟ نه...شما دیشب گفتین حالش خوبه گفتین خوب میشه دکتر : کسی که میره توی کما وضعیتش خوب و بد میشه و هر چیزی ممکنه و احتمال خوب شدن خانم کالر پایینه اما نا امید نشید
ماریا : نه...باید خوب شه خواهش میکنم دکتر : من گفتم هرچی که بتونیم انجام می دیم من باید برم ماریا : چشمام تار می دید و باعثش اشک بود نگاهی به طبقه بالا انداختم کاش میتونستم ببینمت با قدم های خسته از بیمارستان خارج شدم همش بغض گلومو می گرفت و تبدیل به اشک می شد و روی صورتم نقش می بست بارون می بارید...مثل اینکه تنها نیستم که گریه میکنه سردم بود و اشک های داغ روی صورتم همراه قطره های بارون سرد نقش می بست جلوی عمارت ایستادم و دستمو روی زنگ در فشردم که بعد از چند ثانیه در باز شد با تردید وارد خونه شدم چشمام تار می دید که روی زمین افتادم دراکو : با عجله رفتم سمتش ماریا؟ ماریا چی شده؟ خوبی؟ ماریا : از روی زمین بلند شدم و به سختی روی مبل نشستم دراکو : چی شده؟ اتفاقی واسه مامان بزرگت افتاده؟ ماریا : باز این بغض لعنتی شکست و با صدای لرزان و بلند شروع کردم به حرف زدن حالش خوب نیست....دراکو خوب نیستت دراکو : سرمو انداختم پایین و کنارش نشستم و دستمو روی موهاش کشیدم آروم باش ماریا : ولم کن...دکترش گفت دیشب بعد از ما چند بار بهش شوکه وارد کردن دارم دیوونه میشم اگه دیگه خوب نشه چی؟ دراکو : همش داد میزد و گریه میکرد بهش نزدیک شدم و تو بغ...ل..م گرفتمش ماریا : گریه هام آروم تر شده بود و یکم آروم گرفته بودم
دراکو : دستمو روی موهاش کشیدم آروم باش...دختر آروم باش...ماریا : چشمامو رو هم گذاشته بودم ازش فاصله گرفتم و تو چشماش خیره شدم دراکو : آروم....باش...اون خوب میشه خب؟ گفتیم حتی اگه احتمال خوب شدنش یک درصد باشه ما امیدواریم باشه؟ ماریا : سرمو تکون دادم هنوز شوکه بودم دراکو : سعی کردم لبخندی بزنم ماریا مطمئنم از صبح چیزی نخوردی وایسا از رو مبل بلند شدم من چرا دارم بهش دلداری میدم؟ چرا دارم کمکش میکنم؟ خودمم خودمو درک نمیکنم وارد آشپزخونه شدم و یکم نون تست با مربا برداشتم و واسش بردم بفرما بخور ماریا : نمیخوام...دراکو : دختر حالت بد میشه نمیخوام از دستت بدم!! ماریا : چ..چی؟ دراکو : خب...اون موقع دیگه کسی نیست کارای خونه رو انجام بده بگیر بخور لج نکن ماریا : نون و ازش گرفتم و یکم خوردم دراکو : چند ساعتی همینطور گذشت ماریا هنوز تو فکر بود نگاهی به ساعت مچی روی دستم انداختم ساعت 11 شب بود چه زود گذشت از پنجره نگاهی به بیرون انداختم هنوز بارون می بارید ماریا؟ هوا خوبه بیا بریم بیرون ماریا : با..شه از رو مبل پا شدم و رفتم سمتش از خونه رفتیم بیرون و سوار ماشین شدم دراکو : دستم روی فرمون بود و توی شهر می چرخیدم ماریا سرشو به پنجره چسبونده بود و تو فکر بود کنار یه پل وایستادم پیاده شو ماریا : چی؟ دراکو : همه فکرامو کرده بودم....گفتم پیاده شو!
در ماشین و باز کردم و رفتم بیرون ماریا : با تردید در و باز کردم و پیاده شدم و کنارش روی پل وایستادم از پایین ماشین ها رد می شدن بی اهمیت به هر چیزی از بالا هم ماه از همه جا نمایان بود دراکو : من...فکرامو کردم میدونی؟ دوست دارم!! ماریا : چی؟ اما همش احساس میکنم ترحمه! به خاطر حال بدم! دراکو : باور نمیکنی؟ به پل نزدیک تر شدم و سرمو گرفتم پایین و رو به ماشین ها بلند داد زدم من...دراکو مالفوی...ماریا رو دوست دارم!!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه اگه تستام رد شه اکانتم میپره و اگه شخصی شه کسی نمیتونه داستانمو بخونه منتشر کن مهربونم امیدوارم همیشه لبخند بزنی و به همه آرزوهات برسی>>> لایک و کامنت فراموش نشه:))
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود!
پارت بعد؟؟
ممنونمم دارم می نویسم
بالاخرهههههه:)
بلههه تنککک
عالیییییی عجیجم 😍میدونستم اینجوری میشه آخرش 🥳🥳🥳
ممنونمم لاوم:) اهوم
وایییییییی
بهترین ابراز علاقه ای بود که تا الان دیده بودم
خیلی خوب بوددددد
ممنونممم آره خودمم دوسش دارم:)