Her return again

بله این یه بخش کوچیک از داستانیه که نوشتم بقیه اش هم بزارم؟ *عکس تست ساخت خودمه خوب شده؟*

با نگاه همیشگی‌اش از بالای سر دانش آموزا می‌گذشت و از کار هرکدوم به نوعی ایراد می‌گرفت. یکی معجونش به اندازه کافی غلیظ نشده بود و یکی محلولش به جای آبی به رنگ ارغوانی در اومده بود. از همه گذشت و به آخرین نفر رسید که با آرامش و لبخند مشغول هم زدن پاتیل معجونش بود. به راستی هیچ ایرادی توی کارش دیده نمی‌شد.

به محض رسیدنش، دخترک سرش رو بلند کرد و خیلی آروم و با لبخند دلنشینش گفت: خوب شده پروفسور؟ و با چشم های سبز و زیبایش به اسنیپ چشم دوخت. لحظه ای حس کرد که لی‌لی رو رو به روی خود دیده ولی نه! این دختر هرکسی بود لی‌لی نبود اما شباهت غیرقابل تصوری به اون داشت همین موضوع باعث شده بود که سوروس نفرت خاصی نسبت بهش پیدا کرده بود به طوری که حتی دامبلدور هم بهش اعتراف کرده بود ولی اون لحظه له نظرش نه تنها ازاین دختر متنر نبود بلکه احساس علاقه و نزدیکی عجیبی به او پیدا کرده بود.

حفظ ظاهر کرد و در میان نگاه درمانده و بهت زده جادوآموز های دیگه، اسنیپ سرش رو به آرومی تکون داد و بدون گفتن کلمه ای از کنارش گذشت و چیزی مثل "نمره کامل" رو توی دفترش نوشت. نه تنها بچه ها حای خود لی‌لی هم از رفتار اسنیپ متعجب بودن، پروفسور معجون ها همیشه از لی‌لی ایراد می‌گرفت و به هر بهونه ای سعی در اذیت کردن اون داشت ولی همیشه همه میدونستن اون توی همه درس ها به خصوص معجون سازی بهترینه، اما حالا به نظر می‌رسید چیزی تغییر کرده باشه یه تغییر خوب...!

خب اینم از این. امیدوارم خوب شده باشه. اگه جالب بود خوشحال میشم باقی‌ش رو براتون بنویسم(:

ناظر چیز بدی نداره رد نکن(: