
ناظر عزیز لطفا منتشر کن من نمیدونم تو قضیه م،ست کردن و اینا هم تو سایت سخت میشه یا نه
کیم تهیونگ مثل همیشه روی مبل راحتی اتاقش نشسته بود و انگشت اشاره دست چپش رو روی دنباله ی اَبرو اش گذاشته بود و غرق تفکر بود. که با صدای در سرش رو برگردوند. + بیا تو. در باز شد و شخصی وارد اتاق شد، آزولا بود. + چه خوب شد که آمدی کارت داشتم. آزولا لبخندی کمرنگی زد و گفت: امدم از زحماتی که این چند روز کشیدی تشکر کنم و.. + میخواین برین؟ _ آمم اره ، تونستم یه خونه بگیرم. + تو همسایگی اقای اسکات؟ آزولا لحظه ای فکر کرد و گفت: آره، تو میدونستی؟ تهیونگ لبخند زد و گفت: نه، ولی الان میدونم. از روی مبل بلند شد و با قدم هاش به آزولا نزدیک میشد و ادامه داد: آزولا.. _ب-بله؟ + میدونم که ذاتاً دروغگوی خوبی هستی.. ازولا قدمی به عقب برداشت و به دیوار برخورد کرد، تهیونگ از فرصت استفاده کرد و فاصله اش رو با ازولا کم کرد و و دستش رو کنار سر آزولا، روی دیوار گذاشت و گفت: و میدونم که اون کارو میخوای.
ازولا خواست چیزی بگه اما قبل از اینکه صدایی ازش خارج بشه تهیونگ انگشت اشارهش رو روی لبش گذاشت و گفت: هیییش، بزار حرفم تموم شه. ( احساس میکنم شما این صحنه هارو با آرو میخواستین😂) + ولی این دفعه دروغگوی خوبی نبودی..میدونی الان میخوام چیکار کنم؟! صدای خفه ای از دهان ازولا خارج شد: نه. تهیونگ دستش رو از کنار سر ازولا برداشت و گفت: میرم دنبال آرو. درحالی که از در خارج میشد ازولا نفس عمیقی کشید. تهیونگ زنگ در رو فشار میداد، طوری که انگار یادش رفته بود دستش رو از روی زنگ برداره. صدایی از داخل خونه به گوش میرسید: امدم ، امدم یکم صبر کنین . مادر آرو در رو باز کرد و با دیدن تهیونگ لحظه ای ماتم برده به تماشای اون پرداخت و درحالی که دستش رو روی قلبش میذاشت گفت: شما_شما اینجا چیکار میکنید؟ + آرو خونهس؟ مادر ، زیر لب گفت: آرو . و لبخند شیطنت آمیزی زد و ادامه داد: نه اون از خونه رفت بیرون، خیلی ناراحت بود..نمیدونم کجا رفته .
اسلاید بعد،
تهیونگ تشکری کرد و دور شد، درحالی که به اطرافش نگاه میکرد زیر لب گفت: کجا میتونه رفته باشه؟ سرش رو چرخوند و نگاهی به سمت راستش انداخت، لبخندی زد و زیر لب گفت: پیدات کردم کوچولو. مستر با قدم های بلندش وارد بار شد، تمام افراد توی بار بهش زل زده بودن. تهیونگ پوزخندی زد و ی نوشیدنی سفارش داد. نوشیدنیش رو برداشت و به دور و برش نگاهی انداخت.. آرو، گوشه ای روی ی میز نشسته بود و حسابی مَ!ست کرده بود. تهیونگ نوشیدنی رو روی میزی گذاشت و با عجله به سمت آرو رفت: + آرو، آرو! آرو سرش رو از روی میز برداشت و گفت: مگه بهت نگفتم آرورا صدام کن؟! تهیونگ لبخندی زد و گفت: ببین، الان حالت خوب نیست بیا بریم خونه. آرو بعد از ی خنده ی طولانی پاسخ داد: خووونه! نه نمیام. + اون سخنرانی تقصیر تو نبود آرو.. _ کدووم سخنرانی؟ من ی گوجه فرنگی ام! تهیونگ بلند شد و گفت: باشه مادمازل، حالا بیا بریم خونه. آرو صداش رو بلند کرد و گفت: بهت که گفتم؛ من با تو هیچ جا نمیام. تهیونگ زیر لب گفت: باشه، خودت خواستی. این رو گفت و آرو رو توی ی حرکت گذاشت روی شونه ی چپش.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت 13 تو بررسیه:]
بعدییییییی
واییی عالی بود پارت بعد هم بزار🥺💕😂
من یه گوجههه فرنگی اممم 😂وایییی خیلی خوب بود
عالیییییییییی
عالیییییییییییییییییییی
پارت بعد
عالیییییهه
خیلی خوب بوددد؛
مرسی:)✨️
این همه زیبایی محالهههههههه
اخی...اصلا وایب کلاسیکی که میده ها