سلاممم، ببینیم چی شده توی این پارت... .
پس از چند دقیقه بالا و پریدن، ویکتوریا با عصبانیت غرید:
- بسه دیگه، شماها آخر منو پیر میکنید!
شینا با لحنی بی ذوق گفت:
- بی احساس!
ویکتوریا سیلی ای در گوش شینا زد که باعث شد باز هم تا صبح شاهد کتک زدن آن دو به هم باشیم.
میدوری با نگاهی گیج تا شب روی زمین نشسته بود و درحال خوردن چیپس بود تا بتواند بیشتر از تماشای دعوای آن دو لذت ببرد.
سرانجام پس از اتمام دعوا شینا بیخیال روی زمین دراز کشید و به بلافاصله به خواب فرو رفت. ویکتوریا دادی سر داد و با لگد او را از خواب پراند:
- پاشو! یه روزمونو هدر دادیم بخاطر تو. الان باید بریم تا بتونیم به موقع به قلمروی بعدی برسیم تا بتونیم به موقع هم اونا رو از شر این هیولا ها نجات بدیم.
شینا با خواب آلودگی سر ویکتوریا دادی زد:
- میگیرم میکشمتااا.
ویکتوریا چشمی تاباند و روبه کلاغی کرد، کلاغ که متوجه معنی نگاه ویکتوریا شده بود غار غاری سر داد که ویکتوریا میدانست معنی اش این است که هیولایی سطح پایین اما پر زور و با قدرتی شگفت انگیز در همین نزدیکی قرار دارد، حدودا چند کیلومتر آن طرف تر. با توجه به حرف کلاغ، باید زودتر راه میافتادند وگرنه قلمرو نابود میشد.
ویکتوریا با چوبش ضربه ی محکمی به پای شینا زد و او را وادار کرد بیدار بماند.
شینا با مشت او را تهدید کرد:
- چرا اینجوری میکنییی؟!
ویکتوریا که نمیخواست بیشتر از این با شینا کل کل کند گفت:
- یه هیولا این دور و بره، باید زودتر راه بیفتیم وگرنه اون زودتر از ما به قلمرو میرسه و کار از کار میگذره.
میدوری مشتی به کمر ویکتوریا زد و با مشتی از طرف ویکتوریا مواجه شد. ویکتوریا عربده ای سر او کشید و گفت:
- چرا اینجوری کردییی؟
میدوری با لحنی بازیگوشانه پاسخ داد:
- هیچی، فقط میخواستم منم توی دعواهاتون شریک بدونید.
ویکتوریا مثل همیشه مشتی بر صورتش کوباند و بی حوصله به مسیر ادامه داد.
مدتی از راه نگذشته بود که صدای خنده ی ظریفی به گوش رسید و همین باعث شد ویکتوریا، میدوری و شینا چند لحظه ای از پا بایستند...
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
سلام تو ناظری
سلام، بله.
چطور؟
میخواستم بگم میشه برام تست هام رو برسی کنی آخه بعضی از ناظرا خیلی دیر برسی میکنن
اگه تستا موردی نداشته باشن منتشر میشن.
فقط نویسنده ی تست ها موقع برسی تست مشخص نیستن. به همین دلیل معلوم نیست کی کدوم تست رو منتشر کرده.
حالا اگه تست درحال برسی داری اسمشو بگو تا برسی کنم.
باشه ممنون
خواهش میکنم😂
داستانو خوندی حالا؟
خوشت اومد؟! دوست داری تو هم توش شرکت کنی؟😂
میخوام بخونم الان تو بلاگم
آفرین، بخون😂
بعد بیا شرکت کن توش که یه نقش خوب برات سراغ دارم😂
اوه باشه
خیلی هیجان دارم
عه دو پارت دادی من نفهمیدم
ج چ: هندزفری تو گوشم میذاشتم و صدای آهنگش رو تا آخر زیاد میکردم
راه از این بهتر هم داریم؟🤣
خواهرم عصر حجره، هندزفری کجا بوددد😂
راهکار های عجیبی داریییی😂
اشکالی نداره فوقش به ماشین زمان نیاز دارم😂
زیباست... زیباست...
حقیقتا عالیههههههه 😆✨✨✨✨
جواب چالش: احتمالا یه گوشه مینشستم و بی دلیل به درختا نگاه میکردم تا صدا قطع بشه...
چیکار کنم خوب 😤😂
مشتاقانه منتظر پارت بعدممم 😆😀💐🌸✨
اااااااااا، ذوققققق.
ممنونمممممممممممممممممممممممم.
توی پارت6 میایاااا😂
منتظر بمونیاااا.
چشم چشم...
منتظرم 😃😂✨