
پس از مدت ها بنده کبری خانم برگشتم♡♡♡میدونم دوست دارین بکشینم ولی اینکارو نکنین حیحی:) ناظر ژیگولی رد نکن خواننده ها ۱ ماهه که منتظرن♡رد نکونیااا
کبری : بده من اینووووو..ادم گشنش باشه سنگم رنده میکنه با اب میخوره ! صدای شکم جین میاد- کبری کاسه رو میزاره جلوش- کبری : فقط کافیه یبار دیگه بشنوم غر غراتو...تا معده رودتو در بیارم بزارم تو زود پز برای بچه ها سیرابی بپزم.. صغرا: وای خدا.. جی هوپ : قبول کنید از هزارتا فیلم نرسناک بدتر بود جیمین : شمارو نمیدونم ولی من دوست دارم تحدیداشو جدی بگیرم. ! کوکی : خب من گشنمه پس.. شروع میکنه خوردن- پشت بندش بقیه هم میخورن- وقتی تموم میکنن میرن کنار میشینن- کبری سرفه ای میکنه- کبری : اقاییوننننن !!!! جین : بله؟ کبری : نظرتون چیه پاشید ظرفاتون رو جمع کنید و بشورید و بزارید سر جاش؟؟؟؟؟ مگه من حمال شماهاااام؟؟ نامجون در گوش هوپی : الان باید بگیم نه..؟ هوپی : گمونم.. جین : نه نیستی.. کوک : من برات یه شعر اماده کردم پاکتی.....
جین زیر لب : جرات داری بخونش بچه.. کوک : بیا بریم سر قرار !.. جین: هی کوک ! کبری سرخ میشه - کوک : عهه بزار از اول میخونم..بیا بریم سر قرار ! چرا کنیم از هم فرار؟ دوستت دارم ک*افت ..محیط ضربدر مسافت! همه اعضا دست میزنن بجز جین - کبری : خیلی...قشنگ بود ولی دیگه نبینم از این شعرا بخونیا ! اینا مشکل پخش داره ناظر گیر میده بهمون ! حالام برو بچه پستونکتو بخور خجالت نمیکشه! کوک : این ینی نه؟ کبری : نه که نه ولی شاید نه کامل نه فقط یخورده نه..مثلا نه مایل به نهعه اره..اینطورا.. کوک : صحیح.. جین پا میشه ظرفا رو میزاره تو سینک پیشبند میبنده شروع میکنه شستن- کبری : افرین ..بمولا که افرین تو مرد زندگی عستی اینا همشون ..پش..ینی چیزن..گش...ینی تنبلن! یونگی : بچها همه: هوم؟؟ یونگی : اگه ننه بابای این دختره بیان میتونن به جرم قتل مارو بندازن بیرون. تهیونگ : نه نمیتونن یونگی : میتونن.. تهیونگ : نه مگه تو اون فیلمه رو ندیدی که توش شهاب حسینی بازی کرده با اون پیرمرده؟ کبری : شما شهاب حسینی میشناسین :/؟ یونگی : اره. خب؟ تهیونگ : مگه ننه بابای دختره تونستن ثابت کنن که پیرمرده قاتله؟ یونگی : نه ؟
تهیونگ :خب؟ یونگی: اخه اصلا قتل نبود اخه ! تهیونگ : بود یونگی قتل بود ..میدونی چرا نتونستن ثابت کنن؟؟ یونگی : چون قتل نبود.. تهیونگ : قتل بود ولی نتونستن ثابت کنن چون دو تا شاهد نداشتن.. یونگی : اخه اصن قتل نبود. تهیونگ : یونگی گوش کن قتل بود! پیرمرده چرا جوراباشو جا گذاشت؟ چرا. سوییچو جا گذاشت ؟؟ مهمتر از همه چرا ماشینشو جا گذاشت ؟؟؟ یونگی : خب ماشینشو جا گذاشت چون سوییچشو جا گذاشته بود .. تهیونگ سرشو میزنه به دیوار- کبری : صب کن صب کن مگه کیو کشتی ؟ یونگی : متاسفم پاکتی ولی مثل اینکه پشمک به ماهی های اکواریومتون نساخت.. کبری : روانی به ماهی های اکواریوم پشمک دادی ؟؟؟؟؟ یونگی : خب اونا هم ادمن دلشون میخاد! کبری : یونگی اوپا اونا ماهی ان ادم نیستنن! یهویی صدای شکستن ظرف میاد - کبری : جین !!! حالت خوبه ؟؟؟ میدوعه سمت اشپزخونه-
جین : فک کنم یدونه ظرف از دستم لیز خوردم و شکست.. کبری : وای نههه مال جهیزیه مامانم بووود!! جین : واقعا متاسفم..حواسم پرت شددد کبری : شما اصن خدا پیغمبر حالیتونه؟؟ بخدا ک شما مسلمون نیستین! جیمین : اخه نیستیم خب :/ کبری : حرف نزننن..پشمک که دادین به ماهی های بدبخت از دیابت افتادن مردن..ظرف جهیزیه ننمو که خاک کف کاشی کردین.. نامجون : از نظر علمی کاشی اصلا خا.. کبری : هیچی نگووووو.. جین : حرص نخور حالا ..عم..ناراحت نکن خودتو من از دست شما سر به کدوم بیابون ببرم؟ نامجون: بزارم کبری : حالا هرچی! صدای زنگ در میاد ! کبری : یا اکثر امامزاده ها مامان بابام!!! صغرا : اوه..مثل اینکه مامانی اینا اومدن..
♡ بزن بعدی♡
نامجون : قولی که به عمو دادی یادت نره! صغرا لایک میده به نامجون - میرم سمت اتاقم طبقه بالا- *بچها خونشون از این خونه دوبلکس های اپارتمانیه مثل اکباتان* کبری : برید تو دیگهههه هولشون میده تو- جیمین : اوه اینحا رو نگا کتاب ریاضی ..یبارم لاشو باز نکردم! نامجون : ولی من همشو خوردم! کبری : جان جدتون..جان هرکی دوست دارین..زبون به دهن بگیرین صداتون در نییاادد.. چی هوپ : سوال کبری : بفرما جی هوپ : چرا ساکت باشیم؟ کبری : سوال خوبی بود..چون اگه ساکت نباشین میندازنتون بیرون..اگ بندازنتون بیرون باید از دست یه لشگر دخمل فرار کنین و برای خدتون ماراتن برگزار کنین..اگه باز هم به دو ماراتن علاقه دارین من جلوتون رو نمیگیرم میتونین برین! لبخند ملیح میزنه- کبری : صغراا همه چی روبراهه درو باز کن! صغرا درو باز میکنه- صغرا : سلام مامانی سلام بابایی ! مامان و بابا : سلام! مامان : کبری کجاس چرا انقد طول دادین باز کردن درو ؟ صغرا : ام..هیچی مامانی من دشوری بودم ..کبری هم داره تو اتاقش ..چیز میبینه..جومونگ! بابا : این بچه از کی جومونگ نگا میکنه؟ صغرا : دیگه زندگی بهش فشار اورده دیه ..میبینه.. مامان میاد بره طبقه بالا پیش کبری ! صغرا : مامان مامان وایسا! مامان : چیشده؟ صغرا : میگم مامان کبری گف درو قفل میکنه..اخه وقتی جومونگ میبینه ..چیز میشه گریش میگیره دوست نداره شما ببینید گریه هاشو .. مامان : یه عمر شما دوتا بچه تو بغلم ونگ ونگ کردین ! به اندازه کافی گریه هاتونو دیدم! صغرا: حالا این دفعه بزارین گریه کنه..خودش ..برین دم در یه سر بزنین بعد بیاین نقاشی هامو ببینین با بابایی .. مامان : باشه.. اعضا و کبری داشتن از پشت در گوش میدادن حرفاشونو* &ادامه تو نتیجه&
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت ندارییییم🥺😭
ولی باز
اکانت جدید زدم
چند ماه گم و گور شدم
چند ماه منتظر موندم
دیگه نا امید شدم 🙂💔
پارتتت
کامنتتت
..............🚶🏻♀️🚶🏻♀️
هنو ننوشتی سوکشی؟🥺
هیقققق الان میرمممم جر میدم خودمووو