

اینجا چه خبرهههههههه. خیلی خوشحالم!!!!!!!!! کسی روبرومه خوده خوده خوده چیفویو ئه! البته وقتی که دارم از خوشحالی میترکم چیفویو یجوری نگام میکنه که انگار نه انگار ادم جلوت داره میمیره.خلاصه با هزار بهمان بیسان با چیفویو باجی رو رسوندیم بیمارستان.

فلش بک اون موقع: من:《خود چیفویوئه!!!!!》چیفویو:《باجی سان!منم دارم میمیرم!》من:《نه!تو نمیمیری!باجی داره میمیره!》چیفویو:《چرا موقع مرگ باجی سان من باید این خوابو ببنیم؟!》من:《نه!تو خواب نیستی!این منم که خوابم!》چیفویو:《یعنی میگی من الکیم؟!》من:《تو که نمیتونی واقعی باشی!چیفویووووووووو!》بعد خودمو گاز گرفتم به درو دیوار کوبوندم ولی فهمیدم که خواب نیستم:《چیفویووووووو!!!!!!!!شاید این خوابه توئه!تو باید بیدار شی!وایسا!اگه خوابه توئه چرا منم توشم؟!》چیفویو:《چمیدونمممممممم!باجیییییی سانننننننن!کممممممککککککک!》من:《نکنه این واقعی ئه؟!!!!!》

وقتی داشتیم باجی رو میرسوندیم بیمارستان به چیفویو گفتم که:《تویه شخصیت انیمه ای!》چیفویو:《چیییییییییی؟؟؟؟؟!!!!》من:《شاید برای خودت واقعی باشی،ولی تو دنیای من الکی هستی!یهنی شخصیت انیمه هستی!》چیفویو:《امکان ندارههههههه!》من:《میخوای بهت ثابت کنم؟!اسم کامل تو ماتسونو چیفویه ئه اینم باجی کیسوکه است که تو بچگی برای خودش با مایکی لقب ادواردو انتخواب کرده!تازه من از جدو ابادتونم خبر دارم!》 بزور ی کاری کردم که باور کنه.از اونجایی که من و چیفویو هیچ کدوم ماله اینجا نبودیم راه بیمارستانو بلد نبودبم پس گوشیه یکی از معلم هارو گرفتیم و به امبولانس زنگ زدیم.》

بزور ی کاری کردم که باور کنه.از اونجایی که من و چیفویو هیچ کدوم ماله اینجا نبودیم راه بیمارستانو بلد نبودبم پس گوشیه یکی از معلم هارو گرفتیم و به امبولانس زنگ زدیم.》 وقتی باجی رو بردن بیمارستان اون معلم گفت:《شما که از اکاومی کامومه نیستید.پس اینجا چیکار میکنید؟》(جلوی خودم کنترل کردم که جلوی این معلم بدلخت از خوشحالی جیغ نزنم)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)