کنایه آمیز:)

اشک در چشمانم حلقه زده و افکار زیادی در سرم می‌چرخند و صادقانه بگویم کلمه‌ای برای توصیف همه این چیزها ندارم.

با اینکه می‌خواهم گریه کنم، از نظر جسمی قادر به گریه نیستم. از نظر روحی کاملاً تحلیل رفته و از نظر احساسی با همه این احساسات در هم آمیخته‌ام.

کاملاً خسته‌ام و در مرحله انکار عدم تمایل به بزرگ شدن هستم.

و شاید در نظر تو خوشحال به نظر برسم، اما در اعماق وجودم ویران و خرد شده‌ام. با کلماتی که به من گفت، روحم از پوست تا استخوان پاره شد. هر کلمه او مانند خن...جری در سینه‌ام فرو رفت.

با اینکه با من درست رفتار نکرد، جنبه‌ای از او را دیدم که هیچ‌کس دیگری ندیده بود. و با اینکه آن جنبه خوب فقط چند ماه دوام آورد، روح متوهم من او را در نظر من بی‌نقص جلوه داد. چیزی که بدیهی است هیچ‌کس نیست.

و اینجاست که من بیش از حد انتظار داشتم. وفاداری و درک، درخواست بیش از حدی بود که او آشکارا نمی‌توانست ارائه دهد. و بنابراین او رفت.

اما تنها چیزی که می‌خواستم، این بود که او را برای همیشه در زندگی‌ام داشته باشم. آینده‌ای را با او دیدم که اکنون می‌دانم هرگز نمی‌تواند وجود داشته باشد

بنابراین حالا هر شب خودم را با کنایه تسلی می‌دهم، حداقل من با او قرار می‌گذاشتم