آن طرف دیوار، زندگی ای دیگر پنهان است

این رمان درباره ی خانواده ی ولدمورته، لطفا دوست ندارین هیت ندین، زحمات زیادی پای این پست گذاشته شده. بریم سر رمان:

دخترکی ۹ ساله در اتاقش خوابیده بود. او یک خانواده ی سه نفره داشت. نه پدر و مادر و بچه.سه خواهر. خواهر بزرگترش دلفی، خودش و دوقلویش امی و ایمی. پدر و مادرش در جنگ مرده بودن. او دقیق نمیدانست چه جنگی، اما میدونست که جنگ جادوگرا بود. او و خواهرانش هم جادوگر بودند. اما باید به مدرسه میرفتند. دلفی از آن ها مراقبت میکرد. آن ها دو سال دیگه به مدرسه میرفتند. مدرسه ای به نام هاگوارتز 🏰

دو سال بعد یک هفته تا رفتن به هاگوارتز باقی مانده بود.نامه هاشون شب قبلش اومده بود. دلفی چهار قانون عجیب گذاشت: «۱. با فامیلی جعلی «فایتر» به مدرسه میرین ۲.به هیچکس از هویت واقعیمون نمیگین ۳.در درس هاتون سعی کنید خوب باشین ۴.هروقت که گروه هاتون رو فهمیدین، به من خبر بدین.» امی پرسید:«مگه بابا تام کار بدی کرده که باید با فامیلی الکی بریم؟» دلفی گفت:«آره. بابا تام از بدجنس ترین جادوگرهای تاریخ بوده. اگه بفهمن ما دختر هاشیم، مارو به زندان می فرستن. فردام به کوچه ی دیاگون میریم.»

فردای آن روز در راه کوچه ی دیاگون یک مغازه ی سیاه و کوچک بود. دلفی رفت داخل و دوقلو ها دنبالش رفتند. آنجا پر از آدم هایی بود که لباس های عجیب داشتن. کسی نفهمید که ورود کردن و به سمت دیواری آجری رفتند. دلفی با چوبدستی اش کاری کرد و به کوچه ی دیاگون ورود کردن. همه ی لباسهایشان را تهیه کردن و کتابهایشان هم همینطور. ۵-۶ تا مرکب (جوهر) و ۲-۳ تا قلم گرفتند. چوبدستی و وسایل غیرو رو هم خریدن. یک جغد برفی هم گرفتند.وقتی به خانه برگشتند و ساک هایشان را چیدند.

روز موعود ساعت ۹:۳۰ راه افتادند. وقتی رسیدند، دلفی گفت:«بدویید به سوی اون دیوار.» امی و بعد ایمی رفتند و رفتند داخل قطار. کوپه ای خالی پیدا کردند و نشستند. کسی پیششان ننشست و بعد از چند ساعت، رسیدند. وقتی از قطار پیاده شدند خانومی گفت:«سال اولی ها از این طرف!» رفتند و سوار چند قایق شدند و به هاگوارتز، قلعه ای رویایی رسیدند. در مراسم گروهبندی به طور عجیبی، کسی که لیست رو می خوند، فامیلی الکیشون رو گفت چون قلم و دفتر انتخاب، همیشه فامیلی اصلیشون رو ثبت میکنن. بعد فهمیدن دلفی دیروز فامیلیشون رو یواشکی جابجا کرده. کلاه گروهبندی آوازش را خواند و گروهبندی شروع شد. هر دو هم به اسلیترین رفتند. 💚