~فراموش شده(پارت دوم)

اون یکی که شخصی شد خدا به داد برسه : جادوگر ها وجود دارن ؟ میخوای بدونی عزیزم؟....

《جادوگر ها وجود دارن؟ شوخی میکنی بچه ؟ اونا حتی تونستن یه نفرو طلسم کنن!》 . . . 《کی؟ وای تو از زمانه عقبی ! اون دختر پادشاه رو طلسم کرده! به اون جادو خورونده !》. . . 《 اره اره راست میگم بچه جون این طلسم باعث شد مردم ازش بترسن ولی اون اون ...》. . . 《نه نه ادامش برای بعده نه اصرار نکن بچه نه بیخیال برو بخواب !》. . . 《شب بخیر گولوله ی برفم》....

شب بخیر گلوله ی برفم .... گلوله ی برفم برف برف برف صدا میاد قشنگ مامان ؟ من همیشه اینجام اینجا اینجا اینجا با من تکرار کن دخترم ! با من باش ! من اینجام نمیبینی ؟صداتو می‌شنوم اره توهم میشنوی ولی نمیدونی من کیم اره تو فراموش کردی تو فراموش کردی عزیزم تو واسه ی کل مردم 《فراموش شده 》هستی تو رو از یاد بردن ولی من ؟ فکرشم نکن من تا آخر عمر به یادتم ! اره وقتی ماه کامله تو اونجایی دارم میبینمت مامانی ! زود باش لبخند بزن فراموش شده ی قلب مادر من عاشقتم عزیزم من اینجا م درست در قلب تو و قلب من ولی قلب مردم خالی از عشقه خالی مثل یه تبل یادته واسه تولدت چقدر پایکوبی کردن ؟ اون تبلا رو یادته ؟ واسه شادی هر کاری کردن ولی حالا نوبت غمه ! کسی رو اینجا میبینی؟ اونا احمقن و تورو فراموش کردن هر روز بهم میگن تو زنده نیستی ولی تو اینجایی دارم میبینمت عزیزم درست رو به روم تو اینجایی اینجا ....

برت می‌گردونم میدونی چرا؟ چون عاشقتم ! تو خواهر منی و منم تا ابد عاشق تو میمونم هر روز به غروب نگاه میکنم یادمه بهم گفتی عاشق غروبی همیشه به این فکر میکنم یه روزی وقتی خورشید غروب میکنه برمیگردی میدونی سابین بهت میگه برف ؟ اون دوستت داره منم همینطور هنوز اون نقاشیاتو دارم ! اره اونا خیلی نازن تو توی نقاشی با استعدادی یادته اون روزی که گفتی باید بری قلبم خرد شد به من فکر نکردی؟ نگفتی نابودت میشم؟ شاید فکر کردی چون من واقعا.......... آره تو دوستم نداشتی تو از کل خوانواده بدت میومد ولی میدونم زنده ای هر روز صدای زمزمه تورو می‌شنوم باد اون هارو برام میاره ! اره اونم دوستت داره فقط بدون اگه برگردی! من اینجام اینجا اینجا.....

برف عشق و ماه ترس رنج و آه آری این سرنوشت من است برایم همچون رهگذر است دارم غزلی به نام مهتاب پس کی شود جهان ز من آب ؟ آری دل من نهفته در گوی گویم چه شکسته نقش در کوی کز درد و فراق ها خستم گویند که راه راز بستم آری دل من حقیقت این است پس ای دل من این چنین است کز آشفته بماند راز این دل من تا خود شب نهانم ای دل