9 اسلاید پست توسط: Luna malfoy انتشار: 2 هفته پیش 87 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
تک پارتی مالفوی هدی
سلام سلام چطورین؟؟؟؟؟؟ چون که طول می کشه تا پارت بدم هی اومدم یه دومه تک پارتی دادم
خب چیزه داستان راجع به لانا و اسکورپیوس هستش که پدر اسکورپیوس که می شناسیدش و مامان لانا که اسمش مانلی بوده قبلا عا.ش.ق هم بودم اما طی یک اتفاق خیلی بد سو تفاهم پیش میاد و با هم قهر می کنن
حالا نوبت اسکورپیوس و لانا هستش (بابای لانا و مادر اسکورپیوس مردند)که برن هاگوارتز و از هم خو.ش.شون میاد بریم دوستانشون بخونیم
باید یه کوپه ی خالی پیدا می کردم تو یه کوپه یه پسر نشسته بود که داشت گریه می کرد وارد کوپه شدم تا ببینم چه خبره و گفتم:سلام چرا گریه می کنی؟
اونم گفت:من هیچ دوستی ندارم آلبوم و سریوس پاتر و رز ویزلی با من دوست نشدن به خاطر بابام
منم ناراحت شدم و گفتم مگه بابات کیه؟خیلی سریع گریش تموم شد و گفتش که :اگه بگم بازم باهام حرف می زنی؟
گفتم:معلومه چرا که نه
اما جوابش غیر قابل پیش بینی بود اون بچه ی دریکو مالفوی بود؟ مامانم گفته بود با مالفوی ها حرف نزنم چون خیلی لج درارن اما اون اینطوری نبود در ضمن نمی تونستم زیر قولم بزنم
_روز قبل کریسمس_
بلند شدم و با اسکورپیوس خداحافظی کردم و راهی خونه شدم نزدیکیای شب بود که به خونه رسیدم و دوییدم بغل مامانم امسال خیلی کریسمس سختی دارم اولین سالی که پدرم فوت کرده
با مامانم درخت کریسمس رو تزیین کردیم و عکس پدرم رو کنار درخت گذاشتیم . تو چشمای مامانم اشک بود؛راستش مامانم زیادم بابامو دوست نداشت . اون همیشه می گه بابام جذ.اب و مهربون بوده اما مامانم ع.ا.ش.قش نبوده و سر یه اشتباه و بچگی باهاش ا.زدو.اج کرده.رفتم توی اتاقم تا بخوابم و لباسام رو برای صبح کریسمس آماده کردم که فردا بود.همون لحظه جغدی پشت پنجره منتظرم بود.
سلام لانا چطوری؟ بیل مادر و پدرمونو آشتی بدیم راستش اونا خیلی به هم می.ان از طرف اسکورپیوس به لانا لانگ باتم. فردا برای شام منتظرتم نه من می گم تو لانگ باتمی نه تو می گی من مالفویم. به مادرم گفتم و گفت از دیدنشون خوشحال می شم.با ذوق رفتم خوابیدم و صبح از خواب بیدار شدم.کل روز داشتم به این فکر می کردم که چی کار کنم. _شب خونه ی مالفوی ها_
مامانم داشت پا فشاری می کرد و می گفت لانا این عمارت رو می شناسم. خب لو رفتم اما به هر زوری بود بردمش تو خونه دراکو با باز کردن در چشماش گرد شد و در رو بست بعد صدای داد اومد که گفت مگه نگفتم با لانگ باتم دوست نشو اسکورپیوسم گفتش بابا حواست هست قهرتون بی دلیله؟امشب دعوتشون کردم که من و لانا با هم پافشاری کنیم بلکه خاطرتونو بگید و ما رو راحت کنید
دراکو درو باز کرد و با اخم نفس عمیقی کشید.خیلی خب بیاید تو. ما هم رفتیم تو مامان و دراکو لب به غذا نزدن و فقط به ما نگاه می کردن
من داد زدم خب باشه فهمیدم قهرید فهمیدم از ما عصبانی هستید اما ما برا چیز دیگه ای آنقدر زحمت کشیدیم دراکو گفت تو خونه ی من سر من داد نزن اسکورپیوس با پوزخندی تلخ گفت مگه اینجا خونه ی توعه؟ خب یه زمانی با صفا بوده مادرت پدرت تو حتی اگه آدمای بدی بودن
اما الان اینجا خیلی سوت و کوره منم دلم یه هم بازی می خواد کسی که بهم اهمیت بده کسی که از صبح تا شب سر کار نباشه کسی که درگیر خاطرات بد و قهرای گذشتش نباشه دراکو لبخند زد و گفت پسرم من چند دفعه برات پرستار گرفتم که تنها نباشی؟چند دفعه باهاشون دعوا کردی و کاری کردی اخراجشون کنم؟اسکورپیوس:واقعا فکر کردی من پرستا...
که حرفشو قطع کردم و گفتم بدون ما هم می تونید به دعوا ادامه بدید ما برای چیز دیگه ای اینجاییم دراکو گفت:خیلی خب باشه اگه می خوای بدونی مامانت چطور از پشت خنجر زد و جلوی همه ضایعه کرد بشنو یه روز که برف اومده بود رفتیم تو حیاط برای برف بازی که مامانا و پانسی با هم اومدن و اونم جلوی همه زد تو گوشم
مامانم ادامه داد چقدر ناقص حرف می زنی تیکه ای که بهم انداختی یادت نیست ؟
اسکورپیوس داد زد همین؟همینقدر ساده زندگی خودتون و بچه هاتونو داغون کردید؟
منم گفتم هر کدومتون یه چیزی می گید آخر مقصر کیه؟اصلا خاطره ی اون شب رو همین الان بدید به من و اسکورپیوس
مامانم داد زد دارم برات و خاطره ی اون شب رو بهم داد
_فلش بک اون شب_
پانسی:سلام چطوری؟
مامانم:خوبم مرسی
پانسی می گم بیا اینو بخور این این ... چیزه خب این آبه الان آب بخوری خوبه قبل کارنامست آب استرستو کم می کنه
مامانم ممنون و بعد همه جا تاریک شد و توی خوابگاه اسلیترین با اشک بیدار شد
خیلی گیج کننده بود دراکو:ضایعست که نفرین بوده اسکورپیوس:تو خاطره مشابهی نداری؟دراکو:چیزی که یادمه راستش فقط اینه که از کرپ شکلات گرفتم نصفش کرد و نصفش رو داد به من گفت بقیش رو بعدا می خوره .من گفتم خب پس آشتی کنید دعوای مسخره رو خاتمه بدید نمی گم عا.ش.ق دل.با.خته ی هم باشید اما آشتی کنید خب و بعد آشتی کردن و ماجرا تموم شدو
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالی
خیلی خوب بود
مرسی
عالی 💓
ممنون
ممنون