زندگی جذاب من پارت چهار

وی بعد دو ماه برمی گردد🥳

و دعوا شروع شد... یا پسیفیکا تیکه مینداخت، یا میبل اخر سر دیپر و سوس به زور میبل و پسیفیکا رو از هم دور کردن😃

سوس که به زور با این جملات:« ببین من از همه چی با خبرم اما... دلیل نمیشه دعوای چند سال پیش رو شروع کنی. دیپر با میبل شوخی کرد، و تو جدی گرفتی و میبل رو مسخره کردی، خب معلومه میبل ناراحت میشه. باید ازش عذرخواهی کنی.» پسیفیکا رو قانع کرد. ‌‌‌*** دیپر که به زور با پنکیک میبل رو اروم کرده بود؛ رفت پیش سوس پسیفیکا و پرسید:«تموم شد؟» پسیفیکا که صورتش قرمز شده بود گفت:«ا-اره ا الان م-میام!»

پسیفیکا اومد جلوی میبل، چشماش رو بست؛ نفسش رو حبس و یک نفس گفت:«متاسفم میبل که باعث شدم ناراحت بشی، فقط میخواستم باهات شوخی کنم که یکم جو رو عوض کنم، امیدوارم منو ببخشی!» لبخندی روی لب میبل نقش بست و گفت:«اشکالی نداره، میبخشمت؛ اما اینو بدون که وقتی میخوای شوخی کنی، با اون لحنی که تو 10_12سالگی تیکه مینداختی، حرف میزنی» پسیفیکا با تعجب چشماش رو باز کرد و دید که همه با لبخند اونو میبل رو نگا می کنن. یهو میبل پسیفیکا رو بقل کرد.

بعد استن داد زد:«اهای! مرغ عشقا، برین تمشک جمع کنین ببینم!» نگاه استن روی پسیفیکا و دیپر بود! صورت هر دوشون قرمز شد و با عجله رفتن سمت در و همزمان گفتن:«چشم!» یک صدم ثانیه نگذشته بود که اثری ازشون تو کلبه پیدا نشد. 😂

30دقیقه بعد... دیپر:«مراقب باش تمشکو با توت وحشی اشتباه نگیری» پ:«مراقبم» د:«ولی اون میوه ای که دستت گرفتی توت وحشیه» و پسیفیکا با خجالت گفت:«ای وای ابروم رفت!» دیپر خنده ای کرد. اومد پیش پسیفیکا و فرق بین توت وحشی و تمشک و توضیح داد. دیپر و پسیفیکا به خودشون اومدن و فهمیدن که چسبیدن به هم! دیپر 8متر از اون مکان فاصله گرفت😂

ای وای دستم خورد 😮