
داستان زندگی ربکا از زبون خودش و بعضی دیگه از کاراکتر ها 🌠🧡 ( بخش قطار هاگوارتز و آشنایی با دراکو 💚)
بعد از مدتی در کوپه باز شد.......این بار هرمیون گرینجر نبود که در رو باز کرد.......سه تا پسر وارد کوپه شدن......پسر وسطی پرسید : درست شنیدم ، همه جا پیچیده که هری پاتر اینجاست ، پس هری پاتر تویی ، آره ؟...........هری پاتر گفت : آره......اون دوتا پسر خیلی درشت هیکل بودن و پسر وسطی هم رنگ پریده بود و موی بلوندی داشت......پسره گفت : راستی ، این کراب و این گویل عه ، اسم منم دراکو عه ، دراکو مالفوی.......رون که سعی داشت پوزخندش رو پنهان کنه سرفه ای کرد......دراکو مالفوی به من و رون نگاه کرد و گفت : به نظرت اسمم مسخره اس ؟ ، لازم نیست اسم شما دوتا رو بپرسم چون میدونم کی هستین ، پدرم بهم گفته ویزلی ها مو های قرمز دارن ، کک و مک دارن و اونقدر بچه دار میشن که نمی تونن خرجشونو بدن
از عصبانیت قرمز شده بودم......مالفوی رو به هری پاتر گفت : پاتح ، حالا خودت میفهمی که بعضی از خانواده های جادوگر ها بهتر از بقیه هستن ، بهتره با عوضی ها دوست نشی ، من میتونم کمکت کنم......مالفوی دستش رو به سمت هری پاتر دراز کرد که با اون دست بده اما هری پاتر دستش رو جلو نیاورد ، فقط گفت : خیلی از لطفت ممنونم اما من خودم تشخیص میدم کی خوبه کی نیست.......صورت مالفوی گل انداخت و گفت : پاتح ، اگر من جای تو بودم خیلی احتیاط میکردم.....اگه میخوای مثل پدر و مادرت نشی باید از اونا مودب تر باشی.....اونا هم نمی دونستن چی به صلاحشون......اگر بخوای با آدم های شندر پندره مثل ویزلی ها و هاگرید بگردی اخلاقت فاسد میشه.......و در آخر حرفش به من و رون نگاه تمسخر آمیزی کرد
خیلی عصبانی و ناراحت شده بودم واسه همین با عصبانیت داد زدم : خیلی خوش شانسم که حداقل مثل تو عه عو.ضی ، خودشیفته و دیوونه نشدم ، فقط آدم های احمقی مثل تو و خانواده ات میتونن چنین طرز فکر مز.خرفی در مورد خانواده شریف ویزلی داشته باشن ! ، چون اونا حداقل طرف اسمشو نبر رو نمیگیرن!........مالفوی با حالت عصبی گفت : خفه.شو احمق.....میخواستم چیزی بگم اما رون زودتر از من درحالی که قرمز شده بود گفت : اگه جرئت داری یکبار دیگه تکرار کن......اون لحظه داشتم ته دلم به رون افتخار میکردم.....مالفوی پزخندی زد و گفت : میخوای با ما دعوا کنی ؟
هری پاتر شجاعانه گفت : مگه اینکه زودتر از اینجا برید بیرون......مالفوی با حالت گستاخانه ای گفت : ولی ما از اینجا نمیریم ،مگه نه بچه ها ؟ ، ما همه خوراکی هامونو خوردیم ولی مثل اینکه شما خوراکی دارین........یکی از اون پسر گنده ها که فکر کنم اسمش گویل بود دستشو دراز کرد تا یکی از قورباغه شکلاتی های کار رون رو برداره که رون بلند شد......قبل از اینکه رون بتونه به گویل حمله کنه صدای فریاد بلند گویل بلند شد......اسکبرز اون رو گاز گرفته بود.......آفرین اسکبرز.....این اولین بار بود که از این موش ، چاق ، احمق و پیر خوشم میومد......بالاخره مالفوی و اون دوستای گنده اش از کوپه خارج شدن......( ادامه دارد.....)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام 🧶
دنبال یه کلوپ خاصی؟ 🎊
پس کـلـوپ الـمـاس منتظر توهست🎡
این کلوپ کلی فعالیت داره🍕
و هرهفته جشن داره🍟
با کلی حقوق و جایزه💯
اگه میخوای عضو شی برو توی پروفایل
🍯honey🍯 و یکی از شرایط رو انجام بده و شغلت رو انتخاب کن🎼
زود باش تا ظرفیت پر نشده🍜
ادمین فرشته پین؟ 🧚🏻♀️
مثل همیشه محشر 👍💚💛❤️💙
ممنونم 🤗🧡🌠
ربکا می تونی همین الان دوباره پارت جدید بزاری ؟! 🫠❤️🩹
اگه بتونم و ناظر ها قبول کنن حتما 🙂😉🧡🌠
❤️🩹🫠😘💚💛❤️💙