
داستان تک پارتی
چرا باید فک و فامیل پدرم برای ۱ هفته پیشمان بمانند؟ در حالت عادی اشکالی ندارد اما وقتی یک خواهر بزرگتر داشته باشی اشکال دارد! الان میگویم ایرادش چیست ! ایرادش این است که فامیل های پدرم ۱ هفته در اتاق لینا میخوابند و من و لینا قرار است در یک اتاق باهم باشیم . ساعت ۷ مادربزرگم و عمه و دختر عمه ام که تازه دانشگاه رفته ، رسیدند . مامان موهای فر فری طلایی من را شانه کرد و گفت : مودب باش مارنیا . ۱ هفتس فقط !
مادربزرگ با پالتوی صورتی اش رسید و اول از همه لپ مرا بوسید . رژ لب بنفش زده بود بیشتر شبیه جادوگر در کتاب هانسل و گرتل شده بود . بابا شام ناگت مرغ درست کرده بود . عاشق ناگت مرغ هستم ! تنها چیزی که حال مرا امشب خوب کرد ! عمه پتونیا گفت : برنامه تلویزیونی جدید رو دیدین ؟ و با همین حرف همه ی بحث سمت برنامه های تلویزیونی و فیلم رفت . شب اول با خیر و خوشی ..... ببخشید . تقریبا با خیر و خوشی تمام شد ..... یا نشد ؟ اتاقی که قرار بود من و لینا تویش بخوابیم نسبتا کوچک بود دو تخت با پتو های آبی کمرنگ . لینا خسته بود و همان اول خوابش برد . ما من تا ساعت ۲ شب بازی میکردم .....*
تا حدود ساعت ۲ شب با ای پدم بازی میکردم. چشمام داشت بسته میشد خوابم میومد پس گرفتم و روی یکی از تخت ها خوابیدم . حدود چند ساعت بعد در خواب نفس نفس میزدم . خواب بدی میدیدم. خواب شیاطینی که من را گرفته بودند و جیغ میزدند. وحشتناک بود ! چون حتی نمیتوانستم چشم هایم را باز کنم . عرق کرده بودم . لباس خواب سفیدم از عرق خیس بود ، پس تنها کاری که کردم این بود که با صدای خیلی ضعیفی گفتم: کمک ! صدایم آنقدر ضعیف بود که فکر نمیکردم حتی خودم بشنومش . اما خواهرم کنارم آمد و گفت : چیشده مارنیا ؟
بیدار شدم . گفتم : هیچی.، هیچی ، یه خواب بد بود .... میرم یه لیوان آب بخورم . لبخند زدم و رفتم . بیرون در رفتم اما ناگهان پشت سرم را دیدم در اتاق نیمه باز بود و کسی انجا ایستاده بود ... خواهرم؟ به من لبخند ترسناکی که تا بناگوش او باز میزد . ترسیدم . حتما اثرات خواب بد بوده ! به آشپزخانه رفتم .... دیدم ... چراغ کوچکی روشن است .... دیدم فردی در یخچال را باز کرده و خوراکی از توی آن بیرون میآورد. جیغ خفیفی زدم . فرد برگشت .... لینا ؟ بیشتر ترسیدم . ف گفت : عه ! چرا اینجوری میکنی ! الان همه بیدار میشن! با ترس گفتم : اینجا چیکار میکنی؟ تو مگه الان.... گفت : نترس پاشدم یکم نودل درست کنم ... توهم میخوای؟ هراسان گفتم : کی ..... اومدی نود..ل درست کنی؟ گفت : ممم، حدود نیم ساعت پیش چطور؟ انگار آب یخ رویم ریختند . پس ان کسی که در اتاق من بود چه کسی بود ؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام فضانورد کوچولو!✨
تو به سیاره ی ما دعوت شدی!🛸
درسته که اینجا مریخ هست ولی داخل این سیاره سرخ و کوچولو جمعیتی به اسم مریخیان زندگی میکنن.🎎
با پا گذاشتن به سیاره ما 150 امتیاز از طرف فضایی ها دریافت میکنید.👽
توی یه جای کوچیکی مثل اینجا نمیتونیم همه ی اطلاعات مریخ رو به شما بگیم چون نباید این اطلاعات به بیرون درز پیدا کنه!🛰️
برای دریافت اطلاعات بیشتر به پیوی ریحانه (بیو:رییس مریخ) برین
~لطفا پیام پاک نشه~
😍
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
چه کیوت:)💐
میسی
🌷💐
پشماممم
میشه پستمو لایک کنی؟
😘😘
سکته کردم😬
خوب مخوف بود
باحال بود
پارت دو هم بزار 💖💖💖
همین بودش ولی باز میزارم🙃
سلام😔
ببخشید کامنت میزارم🙏
ولی خرگوشم فوت کرده😔🥲
میخوام برای شادی روحش پست هارو همه رو لایک کنم🥲😔
_ ممنون💐
اوخیی خدا رحمتش کنه من هم عاشق خرگوش و گربم 😭😭عزیزم
مرسی از همدردی ت 💗
تنها کسی هستی که حیوانات براش مهمن😥🥺😔❤❤💗💗
مرسی که درک میکنی😔💗💗🫂🫂🫂🫂
الهی بمیرم واسشش🥺
حیوانات خیلی ناز و مهربونن واقعا حقشون مرگ نیست درکت میکنم منم گربم مرده و واقعا مرگ حقشون نیست و حس بدیه🥲
مرسیی که تو منو درک میکنی😔💗💗💗
اوخییی متاسفم میدونم چقدر سخته:)❤️🩹
آخی عزیزم 🌿 متاسفم🖤