4 اسلاید پست توسط: ☀️shadi☀️ انتشار: 3 هفته پیش 76 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست


لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (13)
  • imageلیلی اسنیپ
    حاصل بهم رسیدن اسنیپ لیلی

    من درکل جنایی نویس خوبی نیستم

  • imageلیلی اسنیپ
    حاصل بهم رسیدن اسنیپ لیلی

    فکر نمیکردم یه تصمیم ساده اینقدر دگرگون کننده باشد...آری من عوض شده ام...دیگر من سابق نیستم...ولی...ولی شاید حقیقت ارزشش را داشته باشد!آری...حقیقت تلخ است!فکر نمی کردم حقیقتی که تمام عمر به دنبالش بودم اینگونه مرا زمین بزند!حال چه کنم...آخر من سردرگم و شکست خورده چگونه ادامه دهم!؟...برای چه ادامه بدهم؟!...من که دیگر چیزی برایم نمانده که از دست دهم...برای که ادامه دهم؟!

    • image☀️shadi☀️ سازنده
      جادوگر نویسنده 🌒

      خیلی قشنگهه

    • imageلیلی اسنیپ
      حاصل بهم رسیدن اسنیپ لیلی

      لطف داری قشنگی از شماست🌹❤️✨

  • imageجنگل سبز
    جنگل کوچولو من کجایی؟

    !آنجا پر بود از برگه های خونی و بوی لژن مانند خون خشک شده انگار نویسنده بعد از قتل و انجام سناریو به کاغذ های خونی نیاز داشته و جای عجیب اینجاست.بعد از مرگ خودش هم یک کاغذ خونی شد.دیگه نباید اینجا بمانم،من فقط میخواستم اتفاقات زندگیم را بهش بگم.چون گفت کنجکاو هست که بداند ولی امروز در زمانی که من به قرار برای صرف قهوه آمدم،زودتر از من کسی به اینجا آمده.

  • imageجنگل سبز
    جنگل کوچولو من کجایی؟

    کیف ام از روی شانه ام افتاد،زانو هایم سست شد.اولین کسی بودم که آن را پیدا میکرد؟نه،آن هیچوقت نمی‌میرد،نمی توانست بمیرد.وضعیت اش را بررسی کردم،آن واقعا دیگه زنده نیست.مثل آدم نیمه مرده به اطراف نگاه کردم،یک میز تحریر؟حتما این همان میز تحریر همیشگی هست،جایی که دقیقا برای تمامی قتل ها سناریو می نویسد.در کمد میز تحریر را باز کردم،کاش هیچوقت باز نمی‌کردم!

  • imageجنگل سبز
    جنگل کوچولو من کجایی؟

    فکر نمی‌کردم یک تصمیم ساده باعث بشود که همه چیز را از دست بدهم،من فقط میخواستم با کسی درد و دل کنم.اصلا علاقه ای به نوازش فردی به جز تو نداشتم. تو آنقدر خسته از راه می‌رسیدی که نمیشد بهت چیزی گفت،هر موقع آمدم در مورد خودم حرف بزنم به دنبال یک راه خاکی بودی،در مورد چیزای دیگه حرف بزنی یا شاید اصلا حرف نزنی.من به نوازش فرد دیگه ای نیاز نداشتم من فقط به شنیده شدن نیاز داشتم،وقتی آن توانست من را بشنود پس گفتم شاید نوازش اش هم آرام ام کند.

  • imageجوجه قاتل🐥
    나는 사람의 말을 듣는 것보다 음악을 듣는다

    اون تمرین دوم رو تستچی بخاطر استفاده از عبارات ممنوع ارسال نکرده اگر قسمت گفت و گو ها تایید کنی اونجا می فرستم

  • imageجوجه قاتل🐥
    나는 사람의 말을 듣는 것보다 음악을 듣는다

    فکر نمیکردم یه تصمیم ساده این گونه زندگی مرا دگرگون سازد...تصمیمی که به خاطر آن اکنون همه چیز را از دست داده بودم، خانواده؛، دوستان و حتی شریک زندگی ام را...پشیمان بودم اما دیگر دیر شده بود...دیر شده بود برای عذرخواهی، برای به عقب بردن زمان و تکرار نکردن آن اشتباه.

  • imageجوجه قاتل🐥
    나는 사람의 말을 듣는 것보다 음악을 듣는다

    جوابا اینجا بفرستیم؟

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.