دختر دریا

+هنوز لب دریا ایستاده؟ _بله.این هزارمین باره که این اتفاق می‌افتد. +خیلی نگرانشم اون دیگه 18 سالشه این کار خیلی ترسناکه. *دختری که از الهه ی اول خورشید سانیا زاده شد. هنگامی که او به دنیا آمد ملکه کیت مادرش رو فرستاد اون ور دریاها.اون که مهر مادر در دلش نبود و میدونست مادرش کجاست از کودکی لب دریا می ایستاد و به دور دست خیره میشد. اون شبا بیدار میشد و به سرش میزد که به دریا بره.*

*یک شب از خواب بیدار میشود و به دریا می رود و قایقی میسازد. با آن به آن ظرف دریا میرود اما سفر او 1 سال طول میکشد.* +کمکککک. _چی شده امپراطور؟ +سیشا نیست. تا دیشب توی اتاقش بود.

*سفر اون یک سال طول میکشه. سیشا که اکنون 19 سالش شده بود به در خانه ای در ساحل میرود* ×سلام خانم لطفا اگه میشه بزارید من چند وقت پیش شما بمونم =اوه.البته تا هر وقت خواستی پیشم بمون عزیزم. ×ممنون خانم. =لطفا راحت باش منو آنا صدا کن.

*چند وقت بعد آنا یک بیماری سخت میگیرد و میمیرد.قبل از مرگش به سیشا گفت که هنگام مرگش یادداشت را از جیبش بردارد. سیشا یادداشت را برمیدارد و آن را بلند میخواند.* \در کمد جعبه ای است. آن را باز کن/ *سیشا جعبه را از درون کمد بر میدارد و آن را باز میکند. در آن جعبه یک....

ببخشید اگه جای حساس تمومش کردم منتظر پارت بعدی باشید. نتیجه چالش داریم