جونگکوک با دیدن یونگی هیونگش که از سرما میلرزید و پشت سرهم آب بینیش رو میکشید، زود به سمت اتاقش رفت تا لباس خرگوشیش رو برداره. لباس خرگوشیش همیشه پسر رو گرم نگه میداشت درحدی که احساس کنی وسط کویر نشستی. با برداشتن لباسش از داخل کشو زود به سمت یونگی هیونگش دوید تا لباس رو به هیونگش بپوشونه. _هیونگ...هیونگ! بیا اینو بپوش تا گرمت بشه. یونگی درحالی که از سرما میلرزید نگاهی به لباس مورد علاقه جونگکوک کرد و یه نگاهی به صورت جدی کوک کرد. _منو..فین.. مسخره میکنی..؟..فین...اون لباس با گوشای _عطسه- درازش مناسب توعه و من...فین...عمرا اون لباس پشمالو رو بپوشم!. جونگکوک که میدونست هیونگش قراره لج کنه، از نقطه ضعفش استفاده و چشمهای خرگوشیش رو گشاد تر کرد و لب پایینیش رو آویزون کرد. _هیونگیییییی تروخودا بپوش...ببین از سرما داری میلرزی....دلت میاد بهم نه بگییی؟. یونگی درحالی که سعی میکرد به چشمهای کوک نگاه نکنه، نه محکمی گفت اما با دیدن ناراحتی تو چشم های کوکیش باشه آرومی گفت و لباس رو از دستش کشید و شروع کرد به پوشیدن. جونگکوک با دیدن هیونگش داخل اون لباس پشمالو که بیش از حد کیوت شده بود صدایی از ذوقش درآورد و دستش رو به سمت گوشهای لباس برد و فشورد....
پرفکت
این پیام فقط جهت حمایت از شما میباشد🥲🖤
نامجین بزار التماس 😢😢😢🙏🙏🙏
چرا از نامجین نمیزاریی؟
من چون گلوم عفونت کرد از21م مدرسه نرفتم
چون فن ارتشون زیادی بزرگسالان هست💁♀️
عهه😭
اره ما از بیست و چهارم تعطیل شودیم🤭
ما از ۲۰ام🌚🤌
ما دهنمون سرویس شده با درس
عیوااا مامانم فعالیتاش چه زیاد شوده
کیف میکنی دیگه😔🤌؟
بعلههه
کیووووتتت
عالی بود :)
💗💗
دلم لباس کوک رو خاست
اره منم✨
شماهم سرما بخورید بیاد بهتون از لباسش بده😔
باه باه
بح بح