خانواده کیمp3

🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🧸

🩵🩵🧸🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵

جین درحالی که لازانیای توی دستش رو روی میز می‌ذاشت سعی کرد تهیونگی که از شونه‌هاش آویزون بود رو کنار بزنه تا دستش رو با ظرف داغ لازانیا نسوزونه. تهیونگ با دیدن پاپاش‌ درحالی که داخل دستاش لازانیا داشت، کمی از وزنش رو از روی کمر یونگی هیونگش برداشته بود و از شونه‌های پاپاش آویزان شده بود تا سرکی به لازانیای داخل دست های پاپاش بزنه. یونگی‌ای که روی کاناپه سعی میکرد کمی بخوابه تا خستگی مدرسه‌اش از بین بره با تکون خوردن های تهیونگ روی کمرش و تکون دادن شیئ دستای جیمین و سروصداش، باعث میشد تا نتونه بخوابه و آماده کشتن برادر های دوقلویش بشه. جیمینی که سعی داشت در قوطی شیشه‌ای دستش رو باز کنه باعث میشد وسایل داخلشون صدا بده و روی اعصاب یونگی هیونگش اسکی بره. _بدش من!. جیمین با شنیدن صدای یونگی هیونگش و دست دراز شدش که سعی داشت شیشه‌ی توی دستش رو بگیره، اخمی کرد و زبونی برای هیونگش درآورد و بدون توجه به نگاه هیونگش که نشون میداد هرلحظه قراره خفش کنه، به سمت شیشه‌ی دستش برگشت و سعی کرد دوباره بازش کنه. جونگ‌کوکی که کنار جیمین نشسته بود داشت محکم دستش رو به میز کوچولوی جلوش میکوبید و با چنگال داخل دستش بازی میکرد تا وقتی که پاپاش لازانیا بده سرگرم بشه درحالی که خبر نداشت بخاطر بچه بودنش لازانیا براش ضرر داره و کسی قرار نیس بهش لازانیا بده. از اون طرف نامجونی بود که خسته از سرکار برگشته بود و هر لحظه ممکن بود از خستگی بی هوش بشه و سعی داشت به مغز نداشته هوسوک، ریاضی یاد بده...و خب وقتی کسی مغز نداشته باشه چطوری می‌تونه ریاضی یاد بگیره؟. هوسوک نگاهی به باباش کرد که هر لحظه ممکن بود کتاب ریاضی توی دستاش رو به سرش بکوبه، پس تمام حواسش رو جمع کرد تا مبحثی که همین الان باباش گفته بود رو به یاد بیاره و مسئله‌ی توی دفترش رو بدون گریه کردن حل کنه. _بچه‌ها بیاین غذا آماده هسسس. همه با شنیدن صدای جین کارهاشون رو ول کردن و به سمت جین هجوم بردن تا زودتر لازانیای مخصوص جین رو بگیرن البته بجز جونگ‌کوکی هنوز درگیر چنگال توی دستاش بود...

بگید فقط من نیستم که واسه خانواده کیم میمیرم🥹. دوس دارین بیشتر از خانواده کیم بزارم؟. کدوم شخصیت رو بیشتر از همه دوس دارین؟