8 اسلاید پست توسط: Amir انتشار: 9 ماه پیش 178 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
هنر،اسطوره ی جان آزاده است
درود دوستان.به گفتمان امروز خوش آمدید.بحث امروز ما در رابطه با هنر هست.پس مثل همیشه،با من همراه باشید
ذهن ما،از خودآگاه و ناخودآگاه یا همان ضمیر تشکیل شده است.بسیار از احساسات و عواطف و رفتار های انسانی از ناخودآگاه سرچشمه میگیرد.این ضمیر،گاهی اوقات غیر منطقی میشود.ضمیر انسان علاقه ی عجیبی به جاودانگی دارد.به همین علت همواره در پی راه و روشی برای جاودانگیست.حتی تا جایی که در افرادی که مرگ اندیشی ندارند،مرگ را انکار میکند.روشن است که هر انسان عاقلی آگاه است که روزی خواهد مرد ولی ناخودآگاه،مرگ را همواره دور میبیند،حتی اگر از رگ گردن هم نزدیک تر باشد که هست.به همین جهت بسیاری به ماورا الطبیعه گرایش دارند.چرا که این تنها روشیست که انسان میتواند توهم جاودانگی اش را تسکین بخشد.و این عطش ناخودآگاه را ارضا سازد.این افراد،هنگامی که به طبیعت گرایان (افرادی که هر آنچه ورای طبیعت را رد میکنند)مینگرند،گمان میکنند که با گله ای افسرده ی گوشه گیر طرف هستند.مگر میتوان زندگی را در زمین خلاصه کرد و آتش وجودیت انسان را نادیده گرفت و پذیرفت که موجودیت انسان موچ و محدود و شکننده است؟
فلاسفه و متفکرین،همواره به اجبار احساسات خویش را سرکوب میکنند.آنان محکوم به قتل احساسند چرا که دخالت دادن احساس در تفکر امری احمقانه است.چرا که منطق و احساس،صد و هشتاد درجه با یکدیگر زاویه دارند و احساس،روش درستی برای استدلال نیست.چرا که احساس سطحی است و میاید و میرود،ولی منطق ثابت است.به همین جهت است که فیلسوف غالبا از ابراز احساسات امتناع میکند.ولی ما پیشتر در این باره صحبت کردیم که سرکوب طبیعت انسان جز تباهی نخواهد بود،پس چگونه است که فیلسوف،بدون ابراز احساسات عمرش را سپری میکند؟چگونه یک طبیعت گرا قادر است ناخودآگاهش را راضی نگه دارد؟چگونه ممکن است فیلسوف،برخلاف میل باطنی به مسئله ای معتقد باشد،استوار به سمت آن گام بردارد و این احساسات سرکوب شده اش او را به زانو در نیاورند؟
پاسخ ساده است.هنر.جان آزاده آن هنگام که با تمامی امور متافیزیکی قطع رابطه کرده است،متعالی ترین تاثیرات هنر به آسانی سبب ایجاد همنوایی آن ساز معیوب خاموش و معیوب متافیزیک میشود،برای مثال،در آن لحظه که جان آزاده با سمفونی نهم بتهوون خویشتن را بالاتر از این کره ی خاکی و در یکی از ستارگان حس میکند،رویای نامیرایی را در دل می پروراند و تمامی ستارگان گویی بر او نور می افشانند و کره ی خاکی هر لحظه پست تر میشود.(انسانی بسیار انسانی/گوشه ای از روح هنر و نویسنده/هنر اندیشمند را می آزارد/فردریش نیچه)
در واقع،جان آزاده به همان دلیلی از هنر لذت میبرد که عابدی از نمازگزاری.هر دو در این لحظات،جسم شکننده ی خویش را فراموش میکنند،سنگینی آزار دهنده ی گرانش را پشت سر میگذارند و پر می کشند.هنر،برای جان آزاده یک تخلیه گاه است.
در واقع،هنر از همان ابتدا متولد شد تا درجه ی والایی از احساس انسان باشد.بر خلاف فلسفه و علم که منطقی بودند و متفکر باید هنگام مواجهه با اینان،زره بر تن میکرد و با شمشیر و سپرش آماده ی رزم میشد،هنگام مواجه شدن با هنر،میتوانست عبور لذت بخش رود خنک را از اثنای انگشتان پاهایش احساس کند.دیگر نیازی به جنگ نبود،میشد ساعت ها نشست و به جای تعامل در ژرف ترین امور انسانی،با یک قطعه موسیقی اشک ریخت.
جان آزاده میتوانند در ساحت هنر در نهایت بی منطقی،آزادانه بخندد،اشک بریزد،آشفته شود،آرام باشد و حس کند که تا ابد وجود دارد.هرچند که اگر خود او از این موضوع آگاه بود،آب سردی بر این شعله ی فروزان وجودیت او فرو می ریخت.فیلسوف میتواند ساعت هایی از روز را،فارغ از آنکه خود او کیست و چه احساسی میکند تفکر کند،ولی احساسات،نقاب هایی نیستند که هر لحظه اراده شود بتوان آن ها را پوشید و کنار گذاشت.چرا که منطق از خودآگاه و احساس از ناخودآگاه سرچشمه میگیرد.فلسفه تجلی منطق است ولی دریغا که برای ناخودآگاه کارساز نیست..براستی که اگر هنر نبود،و با روش متفاوتی به جان آزاده همان حسی که او از آن فراری بود و آن را نهی میکرد را منتقل نمیکرد،جان آزاده در چه حالی بود؟
نظر شما در این باره چیه؟خوشحال میشم نظراتتون رو بخونم.تا گفتمانی دیگه،خرد یار و نگهدارتون
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
106 لایک
عالیی
با محتوای پست به شدت موافقم و باید بگم عالی بود 👏
ممنونم
واقعا عالی بود
ممنونم
از پستت خوشم آمد 👌🏻
خوشحال میدم یه سرم به پیجم بزنید 🖤
مطمئنم بدتون نمیاد
ممنونم
واقعا ستودنی بود🤝
ممنون از شما
به قول هربرت فون کارایان ( به راستی که موسیقی اگر نمی توانست به ما آرامش عطا کند به جز صداهای ناهنجار چیز دیگری نبود، اما موسیقی آفریده شد تا بر دردهای بی پایان آدمی مرهمی باشد)
درسته
فیلسوف تستچی
ممنونم
زیبا بود و موافقم.
ممنونم
چقدر قشنگ مینویسی خیلی علائم نگارشی و... رو رعایت میکنی آدم خیلی لذت میبره!
حتما تو انشا نویسی هم عالی هستی🥲کاشکی منم اینجوری بودم
عالی بــود
خیلی ممنونم
واو.. واقعا واو..
خیلی عالی بود خسته نباشید.🌹
خیلی ممنونم