حمایت ها زیاد شد، براتون پارت گذاشتم✿
ماری: بریم حساب کنم، تو چیزی نمیخوای؟
مجستیا: منم میرم دنبال امیلی.
حساب کردیم و اومدیم بیرون. همینطور تو خیابون قدم میزدیم و بین راه دوتا گردن بند و انگشتر با نگین سبز، لاک سبز اکلیلی، لاک مشکی آینه ای خریدم.
خریدمون ۵ ساعت طول کشید و هوا کم کم داشت تاریک میشد.
وقتی به هاگوارتز رسیدیم به سمت خوابگاه رفتیم و راحت خوابیدیم.
(صبح بعد کلاس ها،ساعت ۳ بعد از ظهر)
داشتم میرفتم سمت خوابگاه تا دراکو منو صدا زد.
دراکو: برای رفتن ساعت ۶ تو تالار منتظرم.
لبخندی زدم.
ماری: باشه، من میرم حاضر بشم.
دراکو: از الان؟
ماری: تو ما دخترا رو نمیشناسی، تازه دیر هم شده.
دراکو:باشه برو(خنده)
ماری: بای
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
لطفا بعدیییییی خیییییلی خوبههههه 😭
هفته ای یه پارته 🥲💔
عالی بود:))) 🫀🫂 🐍💚🖤
مرسی پرنسس💚🫂
:))))
عالی ولی هیجانی کننن
این فیک خیلی طولانیه،شاید ۴ تا فصل ۳۰ یا کنم، چون موضوش تو ذهنمه، آخر هر فصل هیجانی میشع💕🫂
پارت بعددددد