خاطره
کتاب باز 6 روز پیش

دوست صمیمیم برای بانک احراز هویت میکرد، حواسش نبود بدون روسری و با تاپ عکس انداخت، بعد که فهمید با حجاب عکس گرفت ولی سیستم error میداد. اینم شروع کرد به مسخره بازی، زبون درازی کرد،نشون داد و... رفته بود بانک حضوری مشکلو حل کنه متصدی گفته همه عکساتون اینجاس، همه!! بعد متصدی بهش گفته: این چه کارایی بود جلوی دوربین انجام میدادی؟😭 😂

توییت
کتاب باز 6 روز پیش
عکس

خب خداروشکر با دیدن این پست نصف دغدغه های زندگیم حل شد.

میم
کتاب باز 6 روز پیش

داداش بزرگه: از دست ChatGpt خنده‌م میگیره؛ میگه شام یه سینه مرغ با سالاد بخور. خوردم ۱ساعت بعد نوشتم گشنمه. نوشته سالادت روغن زیتون و هویج داشت میگم بله . میگه خب یه نصفه موز با ۲ تا بادوم بخور. ۱ساعت بعد گشنمه نصف موز بعدی رو با ۷ تا بادوم بخور ۱ساعت بعد گشنمه منتظرم بگه کوفت بخور😂😂

توییت
کتاب باز 6 روز پیش

‏توی پله برقی مترو اتفاقی چشمم افتاد به گوشی یه آقایی از چت‌جی‌پی‌تی پرسیده بود : من دوست داشتنی‌ام؟ ((:

توییت
کتاب باز 2 هفته پیش

داداش بزرگه رفت آرایشگاه ، نوبت گیرش نیومد یعنی چی؟ مگه آرایشگاه مردونه نوبت میخواد؟!!! یه سانت ریش و سیبیله دیگه :/

وضعیت
کتاب باز 2 هفته پیش
عکس

هر وقت صدای بچه نمیاد حتما یه فاجعه داره رخ میده💔😑🚶🏻‍♀

میم
کتاب باز 2 هفته پیش

‏مرحوم جمال‌زاده در داستان "کباب غاز" از مجموعه‌ی "یکی بود یکی نبود"، در بخش معرفی مهمان‌ها می‌فرماید: یکی از مهمان‌ها دعوت شده بود چون خوش‌صحبت بود؛ دیگری چون اهل شوخی بود و مجلس را گرم می‌کرد؛ یکی دیگر چون اهل فضل و کتاب بود؛ یکی دیگر هم دعوت شده بود چون زنش خوشگل بود!

میم
کتاب باز 2 هفته پیش
عکس

بازیکن های تیم مصر از دید بابام:

توییت
کتاب باز 2 هفته پیش
عکس

داداش بزرگه:از مریضایی که جدول تناوبی میارن برام متنفرم

توییت
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

داداش بزرگه:خط چشم جوجم از نصف خط چشم دخترای سرزمینم قشنگ تره

توییت
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

دخترا از فیزیک کوانتوم سخت‌ترن

توییت
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

من وقتی تلاش میکنم خودمو گرگ نشون بدم ولی ذاتا ساده ام:

توییت
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

به نظرم بیایم ما ایرانی ها دست از تولید محتوا بکشیم...

میم
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

صداقت اگر صاحب کافه بود😂

وضعیت
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

‏روی میز چرخ خیاطیم که تو اتاق خوابم گذاشتم یه پوست عقرب پیدا کردم و دارم فکر می‌کنم خودش کجاست 🙃 عالی شد 🚶🏻‍♀ خدایا یه استپ نزنی یه وقت ها!!!

وضعیت
کتاب باز 3 هفته پیش

وضعیت برادر بزرگترم: 12 سال مدرسه رو شیفت صبح بودم همه یک دوران طرح و کارآموزیم تو تابستان شیفت صبح بوده. الان ۲سال دانشگاه شیفت صبح ام یه ساله دارم شیفت صبح میرم بیمارستان بازم با کاردک از تخت جدا میشم! من میخوام به 7 صبح عادت کنما ولی اون نمیخواد به من عادت کنه.

خاطره
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

آقا ی راننده نازنین☺

خاطره
کتاب باز 3 هفته پیش

برادر بزرگترم تعریف می کنه 4 سال توی خوابگاه با یه اتاق همسایه بودیم. هیچوقت چیزی از اون ها نگرفتم یا توی اتاقشون چیزی نخوردم. یه شب شام مورد علاقه‌ی من رو داشتن و چون فهمیدن مورد علاقمه، یکی از بچه‌هاشون یه لقمه اندازه یه کف دست برام آورد. دو شب بعدش بهم گفتن خوبه هرشب از اتاق ما لقمه میخوری و غذا میکنی!

توییت
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

حق نشستن رو صندلی خالی در وسایل نقلیه‌ی عمومی با کسیه که اول سوارش شده، شما به عنوان کسی که اول نشستی می‌تونی لطف کنی صندلیتو بدی به کسی که بیشتر نیاز داره بشینه. لطف کنی. هیچکس وظیفش نیست جاشو بده به پیرها و ح.ا.م.ل.ه‌ها.

توییت
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

سوپرمن بعد از پرواز روی شهرهای ایران:

میم
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

واسه بازاریا اعصاب نمونده🫠🫠

توییت
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

‏دوست هنرمند برادرم تعریف می‌کرد که درحال پاکسازی پیجش و بلاک اکانت‌های نامعلوم بوده، که زنگ در باعث می‌شه یه پیج از دستش در بره؛ فردای اون روز همون پیج بهش پیام می‌ده، قیمت یه تابلوش رو می‌پرسه و اون هم رو هوا می‌گه ۲۰۰ میلیون و طرف سریع براش واریز می‌کنه و اونموقع باهاش ۴۰۵ صفر خرید:)))

میم
کتاب باز 3 هفته پیش
عکس

استغفرالله 😶‍🌫🫤

توییت
کتاب باز 1 ماه پیش
عکس

دخترا اینجورین دیگگگگگگ