اگه نویسنده بودین اخرین جمله صفحه اخر این داستان رو چی مینوشتین؟ دختری که به خاطر یک تصادف فراموشی میگیره و چند وقت نا امیدانه دنبال خاطراتش میگرده و بعد یک سال دفترچه خاطراتشو پیدا میکنه و میبینه از یک شخصی متنفر بوده و تصمیم میگره اون شخص رو پیدا کنه و به ق+ت/ل برسونه ولی بعد چند سال که به اخر خط میرسه و اون آدم رو پیدا نمیکنه خاطراتش کم و بیش بر میگرده متوجه میشه اون شخص منفور دفتر خاطراتش خودش بوده.... جمله اخر این کتاب رو چی مینوشتین؟ :)
اتمام مسابقه | 1402/04/17 |
ظرفیت مسابقه | 25 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
شاید باید آخرین فرصتم رو داشته باشم...
او از خاطراتش متنفر بود...
جلوی آینه ایستاد ، و داخل آینه چیزی بجز جسم متحرکی که خالی از لکه ی کوچکی رنگ بود ندید دخترک خاکستری-
و این طنز تلخ روزگار است . که انسان همانقدر که خوب است بد هم میتواند باشد !
قرارمون این بود تو رو به ق/ت/ل برسونم مگه نه؟ حالا که پیدات کردم :)... و هیچکس متوجه دلیل خ/و/د /ک/ش/ی اون دختر بعد این ماجرا نشد! بخاطر اینکه دفتر خاطراتشو سوزوند و همه چی از بین رفت:) 💔 چه پایان غم انگیزی! (از یک جمله زیادتر شد که😂💔)
انشالله خدا او را بیامرزد😂
و خودش را میکشد تمام😂
چیزهایی نباید یاد آوری بشن....
و این پایان دختری احساسی داستان ما بود🙂
و از خودش متنفر میشه خودشو از پشت بوم میدازه و میمیره.♡
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
و وقتی در آینه به چشمان خود خیره شد، ناگهان فهمید که آن نفرت، تنها سایهای از دردهای پنهانش بود؛ حالا با اشکهایی که بر صورتش میریخت، تصمیم گرفت نه تنها به گذشتهاش، بلکه به خودش عشق بورزد و از نو زندگی کند
چقدر نویسنده داریم
متولد چند چند چندی؟
دلیل؟
😀آخه این چه سوالیه معلومه واسه چی میخوام دیگه
فضای مجازی اسمش روشه فضای خیالی و تقلبی و من اطلاعات نمیدم توی فضای مجازی 😐💔
آره ولی آدماش واق۵ین🤠