
............بریم 😐
از زبون تو : خواب بودم که کم کم چشمامو باز کردم که با صورتی زیبا و کیوت مواجه شدم خیلی ناز و کیوت و البته خوشگل بود ناخودآگاه دستم و رو صورتش نوازش کردم واقعا صورتش نرم و خوب بود که یه دفعه دیدم بیدار شد و گفت : کیوت من بیدار شده تو : ا....آره بهتره بریم صبحونه بخوریم حالا که بیدار شدیم از زبون من : همین که نینو پاشد جیمین دستشو و کشید و پرتش کرد رو تخت جیمین : از کی تا حالا مردم ساعت ۵ صبح صبحونه می خورن ؟ تو : ا..ا .. حواسم نبود از زبون من : نینو رو شو اونور کرد که بخوابه اما جیمین از دستش گرفت اون تو بغل خودش جا کرد جوری که پیشانی هاشون به هم چسبیده بود نمیدونم چرا اما ناخودآگاه لبخندی روی لب های نینو جاری شد .

حس خوبی داشتم وقتی نفساش به صورتم برخورد می کرد وایی چی دارم میگم من این داداشتم هست باز دوباره این افکار منحرف اومدن سراغم بهتره بخوابم ................_____________________ چند ساعت بعد : از خواب بیدار شدی رفتی لباسات عوض کنی که یه نگاه به خودت داخل آینه انداختی و سرخ شدی چون لباست فقط یه پیراهن کوتاه و گشاد سفید بود( عکس تست هست ببینید ) و شلوارک فوق کوتاه که ران های سفید پات و بیشتر نمایان میشد بعد چند مدت خجالت کشیدن رفتی درِ کمد و باز کردی یه پیراهن قرمز با شلوارک سیاه تنگ موهاتم دم اسبی بستی و رفتی تو حال
رفتم تو حال : صبح بخیر اوپا جیمین : صبح بخیر کیوت داداش تو کمس قرمز شدی اما زود خودتو جمع کردی تو : خوب اوپا ی ما صبحونه چی درست کرده جیمین: چیزای خوب خوب حالا بیا سر میز تو : اومدم اوپای کیوتم ( عرررر منم داداش می خوام 😭😭😭 ) جیمین : 😊 از زبون من : سر میز صبحونه جیمین همش درحال نگاه کردن نینو بود تو : چیه ؟ جیمین : چجوری یه نفر انقدر خوشگل و کیوت میشه تو : عوق 🤢 مثل دوست پسرا صحبت نکن اوپا جیمین : 😂😂 باشه کیوتم تو : 😐 جیمین : کیوتتتت تو : 😐💔 جیمین : 😁
✂️برش زمانی ✂️ نینو و جیمین با هم میز و جمع کردن و رفتن سراغ تلویزیون تا فیلم ترسناک ببینند نینو نشت رو مبل و درحال فیلم دیدن و جیمین هم رفته بود تا خوراکی بیاره . از زبون من : نینو رو مبل نشسته بود که یه دفعه جیمین اومد و نشت کنارش و جیمین کشید تو بغلش تو : اااا ... جیمین : چیه دوشت ندالی 🥺 تو : 😍 چرا و جیمین بیشتر تو رو به خودش فشرد نینو خیلی ترسیده بود که یه صحنه ترسناک اومد و نینو بدون اینکه متوجه بشه صورتشو به اونور کرد و خودشو فشر به جیمین جیمین : نترس آجی کوچولو و موهاتو نوازش کرد تو هم هی خودتو لوس میکردی و خودتو مثل یه پیشی کوچولو به جیمین میمالوندی ( دختره ی لوس 😐😡 ) تا اینکه خوابت برد و جیمین تو رو بغل کرد و بردت تو اتاق درم بست.
✂️ برش زمانی ✂️ جیمین اومد و تو رو بیدار کرد جیمین : آجی بیدار شو می خوام ببرمت یه جایی تو : کجا ؟ جیمین: یه جای خوب حالا یه لباس خوب بپوش بیا بیرون منتظرم توصیف لباس نینو : یه پراهن صورتی با دامن کوتاه سفید و کفش صورتی موهاتم باز و یه آرایش ساده
تو اومدی بیرون و جیمین که دیدت دهنش باز موند از جذابیتت و زود خودش و جمع کرد و گفت : خیلی کیوت شدب حالا بیا بریم به کافه هانچانگ ( اسم من دروواردی ) وقتی رسیدین جیمین گفت : اون پسره و میبینی برو تو کافه پیش اون تو : چرا ؟ جیمین : برو دیگه تو : باشه رفتی و نشستی پیشش باهم صبحت کردی تا اینکه یه حرفی و زده و تو بدون اینکه متوجه بشی از کافه زدی بیرون و دوییدی تا اینکه جیمین دستتو گرفت و گفت : هی نینو چی شده تو هم هی تقلا میکردی که دستتو از دستش بکشی بیرون البته با گریه که تو گفتی : ولم کن.. ولم کننن جیمین : تا نگی چی شده ولت نمی کنم تو : چی می خواستی بگه فک کرده کیه میگه بیا بشو سیقه ی خودم هققق ( گریه ) تا این و جیمین شنید تو رو گرفت بغلش و همون طور هی موهاتو نوازش می کرد و بوس می کرد و می گفت : هیسسسسس آروم آروم گریه نکن هیسسسس و زیر لب با خودش می گفت که مگه دستم بهت نرسه پسره ی آشغال تو هم یه دیقه گریت بند نمیومد و جیمین هم هی نوازشت میکرد و آخر هم بردت تو ماشین و
و رسیدین خونه تو یکم از دست جیمین دلخور بودی و جیمین هم متوجه این شد و وقتی داشتی ضرفارو میشستی جیمین از پشت بغلت کرد و گفت : آجی جون چرا با من قهری تو : چرا وقتی قصد اون پسره و میدونستی و بازم منو بردی اونجا جیمین : کی گفته من میدونستم اون پسره گفت که واقعا تو رو دوست دارا و می خواد که تو رو ببینه من ..... من واقعا متاسفم تو : فهمیدم ناراحته پس واسه اینکه از دلش دربیارم پس یه بوس کوچولو روی لپش کردی و دوییدی تو اتاقت جیمین هم همون جوری خشکش زده بود.
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🌌🌌💜
و اینکه ببخشید کم بود چون من امروز باید برم خونه مادرجونم چون عمه ام اومده پس بازم ببخشید کم بود.
بوس پس کلتون 😂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قشنگ حال دختره رو درک کردم
عالی بود ممنون
داداش نخواه این داستانه البته بدم نیستا من داداش دارم ولی خودم برای خودم بیشتر از اون برای من داداشم چقدر پیچیده شد.
اجو داستانات اومدن و من نفهمیدم 😭😭😭😭
میرم بخونم ببخشید چرا بهم نگفتی 😢
راستی داستانم منتشر شدا
وایی عاجو عیب نداره ❤
پارت های دیگه هم اومده 😊🧡
ببخشید انقدر که همش درحال خوندن برای تیزهوشانم یادم رفت 😪
واقعا ؟!
من برم داستانو بخونم؛ میگ میگ وووف.....🏃🏻♀️🏃🏻♀️ ( اون کارتون رو مخه که پرنده اسمش میگ میگ بود تند می رفت 😂 )
عالیییی بود زود پارتای بعد رو بزار 😍😍
ممنون 🤩🌈
گذاشتم درحال بررسیه 😶😂😁
عالییییییییییییییییی بود💙💜هر چقد بگم عالی بود بازم کم.گفتم😍😘پارت بعدی پیلیززززززززز🙏🙏لایک❤
ممنوننننن ❤❤❤❤
پارت بعد و پارت قبل درحال بررسی هستن 😪
اولین کامنت عالی بود خیلی داستانت قشنگه
ممنون عزیزم ❤❤❤🌈🌈