8 اسلاید صحیح/غلط توسط: 𝒞𝓊𝓉𝑒𝑀𝒶𝓇𝒾𝑒 انتشار: 2 سال پیش 99 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من ادمین کیوت ماریم اومدم داستان کاراکتر هری پاترم “هریت” رو براتون تعریف کنم♥️✨
*از زبان هریت: من هریت پاترم (Harriet Potter) بله درسته.. خواهر هری پاترم ولی فقط پروفسور دامبلدور و مک گوناگل اینو میدونن من خواهر دوقلوی هریم ولی مامانم لی لی ظاهرا منو فراموش کرد ولی اسممو گذاشت ولی به پرفسور مک گوناگل التماس کردم اسممو یچیز دیگه بزاره که کسی نفهمه هری یه خواهر دوقلو داره الان همه فک میکنن اسمم کیتی اسمیته (Katy Smith) ولی پروفسور میگه همه یروز باید بفهمن من واقعا کیم منم همش تایید میکنم
من توی گریفندورم و بطور خیلی جالبی درست روبروی هری میشینم توی سالن غذاخوری همه درسام عالین و همش به گریفیندور امتیاز میشه *باقی داستان از زبان راوی: هریت اینارو توی دفتر خاطراتش مینویسه و هرماینی صداش میزنه: هی کیتی! بدو بریم کلاس پرواز هر لحظه ممکنه شروع بشه! میدونی که باید تمرین کنیم که یکشنبه مسابقه داریم با....هریت: اره اره میدونم با اسلایترین باورم نمیشه باید با اون مو بلوند لوس روبرو شم اسمش چی بود؟ د..د.. هرماینی: منظورت دریکو عه؟(Draco) هریت: اره اره همون دریکو هرماینی با خنده: لابد انقد ازش متنفری😂 وایسا این عصبیت... منو یاد هری میندازه....هریت با دستپاچگی: هری؟ نه بابا( با خنده ی مضطرب) هرماینی: باااشه؟ پس بلند شو بریم!!! هریت: اوکی:) هریت(تو ذهنش) اووف بخیر گذشت! کم مونده بود بفهمه من خواهر دوقلوی نشده ی هریم!!
هریت اماده میشه و با هرماینی به سمت کلاس پرواز که پشت قلعه باشه رفت
راوی: بچه ها هریت و بقیه سال پنجمن (ادامه داستان)
پروفسور هوچ: صبح بخیر بچه ها!!!
همه: صبح بخیر پروفسور هوچ!!
پروفسور هوچ: امروز تمرین دارید درست میگم؟
همه: بله پروفسور هوچ
پروفسور هوچ: با اسلایترین درسته؟؟
همه: بله
پروفسور هوچ: پس بیاین سخت تمرین کنیم!
همه دستاشونو بردن حلو و جارو های خودشون رفتن تو دستشون رفتین به سمت زمین مسابقه وارد زمین که شدن دیدن بچه های اسلایترین دارن تمرین میکنن
هریت به هرماینی: چرا اینا اینجان؟
هرماینی: دارن تمرین میکنن دیگه !!
هریت: اره خوب دارم میبینم ولی به ما گفتن نوبت ماست برا تمرین!
هرماینی: راست میگی...پروفسور هوچ!!
پروفسور هوچ: بله هرماینی؟
هرماینی: مگه نوبت تمرین ما نیست؟
پروفسور هوچ: بله خوب...
هرماینی: پس چرا تیم اسلایترین دارن تمرین میکنن؟
پروفسور هوچ: هر استراحت اونا ما تمرین میکنیم.. و هر استراحت ما اونا تمرین میکنن...
هرماینی: اها خوب..
پروفسور هوچ: دیگه سوالی نیست؟
هرماینی: نه پروفسور...
هریت از اون حرکت دریکو عصبیتش بدتر شد ولی گذشت کرد و خودشو اروم کرد و با خودش گفت: از یه اسلایترینی چه انتظاری داری!
بعد سوار جاروش شد و منتظر علامت پروفسور هوچ شد
پروفسور هوچ: اماده ........یک.....دو......سه... حرکت!
رفتیم بالا چند نفر از حرفه ای هایی که تو تیم بین المللی مسابقات بودن و همینطور حریف تیم اسلایترین با ما نسبتاً مبتدی کار کردن
بعد چند دقیقه بازی هریت دید یکی از افراد حریف غیر عمدی خورد به هری و هری از ارتفاع بلندی داشت میافتاد توپ دست هریت بود و جلوی دروازه حریف بود بچه های تیم داشتن میگفتن گل بزن کیتی! گل بزن! اما توپو پاس داد به یکی و رفت سراغ هری ؛ جاروی هریت از اکثر جارو های دیگه سریعتر بود موقعی که هری فقط دو میلی متر از زمین فاصله داشت گرفتش و بهش گفت گرفتمت!
هری ازش تشکر میکنه: مرسی کیتی هریت: خواهش میکنم وظیفه یه هم تیمی به هم تیمیش بود:)
هری لبخند میزنه
جاروی هری صاف همونجایی که هری افتاد ثابت بود
هریت هریرو برد سمت جاروش
پروفسور هوچ بعد گل ما اعلام استراحت کرد و تیم اسلایترین وارد زمین شد
*از زبان هریت
دریکو بازم داشت نگام میکرد رفتارش چه معنی میداد؟ یعنی منو د.و.س.ت داشت؟ اَه ولش کن کی اهمیت میده؟
رفتم اونور هرماینی
ازم پرسید؟ کیتی چیزی شده؟
هریت: ها چی؟ نه (چشمامو اونور کردم 🌚)
هرماینی: اووم کیتی؟ وقتی اینجوری دستپاچه میشی و اینجوری نگاه میکنی یعنی حتما یچیزی شده بهم بگو!
هریت: اخخ باشه... دریکو داشت چپ چپ نگام میکرد منم برای اینکه زیاد تو چشَم نباشه اومدم پیش تو! همین!
هرماینی: همین!؟!؟!
هریت: اره همین!!
هرماینی: باشه....
ریز ریز که کسی نفهمه مخصوصا هرماینی خندیدم
داشتم استراحت میکردم یهو چشمم افتاد به رون بدجور عرق کرده بود
از هری پرسید دستمال داره
هری گفت نداره
از بقیه پرسید
نداشتن
اومد سمت من
من هر لحظه س.ر.خ تر میشدم
رون: کیتی! دستمال داری؟
هریت: آ...آ.... آره دارم
رون: بهم میدی؟
هریت: حتما رونالد!
بهش دادم... ازم تشکر کرد و رفت پیش هری
هرماینی اومد سمتم: میبینم بعضیا ع.ا.ش.ق شدن؟؟؟
هریت: کی؟ من؟ نه باباااا
هرماینی: پس چرا س.ر.خ شدی؟
هریت: بابا گرممههههه
هرماینی: اوخ اوه باشه اروم باش سسسس (به علامت ساکت باش)
هریت: اووف
هرماینی: حالا هریت واقعا؟
هریت : واقعا چی؟
هرماینی: واقعا ع.ا.ش.ق شدی؟
هریت: نه
هرماینی : باشه
بعد یه ربع استراحت ما پروفسور هوچ به اونا اعلام استراحت کرد و به ما گفت بریم تو زمین فقط بیست دقیقه از کلاس پرواز مونده بود و همین بیست دقیقه ما تمرین کردیم و رفتیم به خوابگاهامون
تو راه دریکو بهم تنه زد و گفت : تو کلاس ورد ها میبینمت اسمیت!
الان دریکو عادت کرده همرو با فامیل به طور مسخره ای صدا بزنه
هریت: همچنین ملفوی!!!
دریکو: هه!
هریت: هه!
*بعد چهار ساعت
اووووف کلاسامون تموم شد ولی پروفسور اسنیپ بهمون گفته سه تا معجون درست کنیم و دربارشون بنویسیم!!! پروفسور مک گوناگل هم کفته ورد پروتگو (Protego) رو تمرین کنیم وااااااای چقدر کار داریممممم
داخل دفترچه خاطراتم نوشتم و بلند خوندم چون کسی دوروبرم نبود
نوشتم: “دفترچه خاطرات عزیزم...
بودن کسی دیگر چقدر سخته!
بودن پاتر و بدون مادر و پدر بودن ، بودن خواهر دوقلوی هری پاتر ؛ بودن هریت پاتر خیلی سخته!”
هرماینی که اومده بود بهم بگه بریم پاین شام بخوریم صدامو شنید بلند گفت: تو!!!!
از جام پریدم
هرماینی ادامه داد: تو خواهر هری هستییییی
هریت: وقت گفتن حقیقته 😔
هرماینی : چه حقیقتی!!!! تو کیتی اسمیت نیستی!!!!! اما خود پروفسور مک گوناگل اسمتو چهار سال پیش برای تعیین گروه!!
هریت: هماهنگ شده بود😔
هرماینی: چه هماهنگیییییی؟؟
هریت با داد: میزاری برات توضیح بدمممم؟(با اشک های جمع شده توی چشمام)
(توی اتاق نشیمن بودیم و همه شنیدن رازم رو حتی رونالد و هری)
هرماینی: اره بگو
هریت: خوب ماجرا اینجوریه که.......
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
گایز از اونجایی که من طاقت ندارم با پنج لایک قبول میکنم و پارت دورو میزارم
ناظر من بودم
پارت دو هم بزارررررر
وای عررر مرسی رد نکردیییییی
خواهش موکولم
چجوریی ناظر شدییی من همه شرایطو داشتمم درخاست دادم دو ماهه هنوز میگه صب کنین...
تلوخدا تست منم قبول کننن:))
روش خاصی نداشت
فقط در خواست دادممم، فردا نه پس فرداش ناظرم کردن، تازه گفتمم چرا انقد دیررر
باشه قبول مینمایم
به داستانم سر بزنی خوشحال میشم❤
حتما
عالییییی
خیلی خوب بود 🌹❤
ممنون عزیزم♥️♥️
خیلی خوب بود😃
ممنونم داستان های توهم خوبه♥️