پارت 4 ناظر عزیز و محترم باور کن چیزی ندارههه💔☺ لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم ناظر مهربونم:))♡♡
گیج شده بودم متعجب به فلورا خیره شدم فلورا : خب امیلیا...به خاطر تو از ریونکلا بیست امتیاز کم شده البته از اسلایترینم همینطور ولی فکر نمیکنم تو کار اشتباهی کرده باشی امیلیا : لبخند تلخی زدم واقعا باید امتیاز کم میکرد؟ کمی نون تست از رو میز برداشتم و رفتم سمت کلاس تغییر شکل پروفسور مک گونگال هنوز نیومده بود رو صندلی نشستم دوباره با اسلایترین کلاس داشتیم به بیرون پنجره چشم دوختم کم کم بچه ها میومدن فلورا پیش لیا یکی از دوستاش نشست تام نیومد کلاس کم کم تموم میشد اینکه هر وقت دلش میخواد میاد واقعا رو مخم بود و عجیب بود کلاس تموم شد...از رو صندلی بلند شدم و از کلاس خارج شدم راه افتادم سمت حیاط و قدم زنان حرکت کردم از اونطرف حیاط صدای فلورا و چند تا بچه دیگه میومد پشت دیوار پنهان شدم و بهشون چشم دوختم فلورا وسط همشون وایستاده بود و لیلیا وینسلت...توماس رایدر...لیا اسمیت دورشو گرفته بودن مشغول حرف زدن بودن مثل اینکه در مورد من بود!
لیا : فلورا؟ واقعا چرا باهاش دوست شدی؟ اون حتی نمیتونه باهات حرف بزنه فلورا : نمیدونم...خوشگله... پولداره! چی از این بهتر؟ درضمن شاید بعضی وقتا باهاش باشم ولی همش به خاطر اینه که دلم واسش میسوزه و به خاطر ترحم کنارش موندم!! توماس : واقعا شما دخترا رو نمیشه پیش بینی کرد جلو روش بهش لبخند میزنی و با مهربونی حرف میزنی پشت سرش ازش متنفری فلورا : کجاشو دیدی توماس؟ لیلیا : بله دیگه اینم قدرت ما دختراس توماس : ولی اگه قرار بود یه روز قلبشو بشکونی از همون اول باهاش دوست نمیشدی فلورا : توماس کوچولو! انقد ساده نباش تو کار منم دخالت نکن اوکی؟ امیلیا : قلبم ترک خورد....پودر شد... اشک روی صورتم نقش بست واقعا این احساس واقعی فلورا بود؟ اون از من متنفره؟ اون دلش واسم میسوزه؟ اشکای روی صورتم و پاک کردم و رفتم سمتش پوزخندی زدم فلورا : وای دختر ترسیدم...وایسا ببینم گریه کردی؟ امیلیا : تو چشماش خیره شدم بغض توی گلوم نشسته بود فلورا : تو گریه کردی! من بهترین دوستمو خوب میشناسم امیلیا : دستای مشت شدمو فشردم با تنفر تو چشماش زل زدم
دلم میخواست با مشت بزنم تو دیوار!! دلم میخواست هرگز روبه روش نباشم دلم میخواست هرگز حرفاشو نشنیده بودم فلورا : امیل؟ نک..نکنه حرفامو شنیدی؟ امیلیا : ( بدون صدا ) چطور تونستی؟ چطور تونستی با احساست من بازی کنی؟ ) فلورا : چون...ازت متنفرم! من یه درصدم تو رو دوست خودم نمیدونم فقط به خاطر این کنارت بودم چون...چون دلم واست می سوخت امیلیا : اینو گفت و از کنارم رد شد بازم تنها شدم....تنها تو این دنیا! مشتی به دیوار کوبیدم اشک جلوی دیدمو گرفته بود کلاه ردا رو روی سرم گذاشتم و سرمو انداختم پایین به زمین خیره شدم و شروع کردم به قدم زدن به یکی برخورد کردم سرمو گرفتم بالا تام! دوباره جلو راهم سبز شده بود تام : کلاه ردا روی چشمش و گرفته بود کلاهو از روی سرش برداشتم و با پوزخندی گفتم الان میخوری زمین سوژه خنده بچه ها میشی! تو چشماش نگاهی انداختم قرمز بود تنفر تو چشماش موج میزد گریه کردی؟ نه؟ امیلیا : از کنارش رد شدم ولی دستمو گرفت بهش نزدیک بودم بوی ادکلن تلخی توی تمام وجودم پیچید دستشو از دستم جدا کردم و راه افتادم سمت اتاق
وارد اتاق شدم رو تخت دراز کشیدم و پتو رو روی سرم کشیدم ( دختر اگه فقط یه نفر یه نگاه چپ بهت بندازه روزگارشو خراب میکنم / میدونی؟ تو با همه دوستام فرق داری همه چرت و پرت زیاد میگن ولی تو فقط با لبخند جوابم و میدی / چرا باید تو رو تنها بزارم؟ / تو بهترین دوستم تو کل دنیایی! ) پس اون همه حرف الکی بود؟ مگه من چکار کرده بودم فلورا؟!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) میدونی اگه رد کنی قلبم میشکنه💔 لطفا منتشر کن اگه منتشر کنی واقعا خوشحالم میکنی پس لطفا منتشر کن ناظر مهربونم پلیز منتشر:))💚☺ تنک:) لایک و کامنت فراموش نشه:))🌚💙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فلورای...
:)♡
پارت بعد رو زود تر از ۱ دقیقه بزاذ
امروز میزارم لیدی😂💚 تنک
عالی بود :)🤍
امیدوارم امیلیا بزنه دهن هموشونو سر.ویس کنه😂🤍
ممنونننم لاوم🌚💙
اهومم😂