سلام دوستان گل گلاب
مرینت" گفتم اینجام سفارش رو آوردن داشتم شروع میکردم به خودرن که دادم اونی که سفارش رو آورده بود داشت مانند یک دبه ماست من را مینگرید خندم گرفت و یک نگاه به ساعت کردم ساعت 21:00 و بعد گفتم بشین نشست *از زبان آلیا موقع دادن سوپ به میرنت * آلیا " سوپ رو دادم به شخصی که سفارش داده بود دیدم یک دختر حدودا ۲۴ ساله بود که روی ویلچر نشسته بود قریب بر صد تا سوال داشتم که دیدم میگه بشین سلام کردم و نشستم گفت :مرینت " فکر کنم تا بحال آدم ل*و٪ل@ع#م ندیدی درسته ؟ سرشو به نشانه ندیدم تکان داد گفتم " سوالی داری بپرس که دیدم یک کتاب به قطر کف دست از توی کیفش در آورد 😲 و گذاشت روی میز روش نوشته بود سوالات سزار اومد بازش کنه که سر رئیسش صداش کرد گفت" من آلیا سزار هستم و شماره من هم **** **** **03 هست بعدا زنگ بزن سوالاتم رو بپرسم مرینت " باشه 😉 (ناظر عزیز دو تا دخترن وقت نداشتن بگن با من دوست میشی یا نه شماره داده بعدا زنگ بزنه بگه بد نیست که)
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
شرمنده دیر به دیر لایک میکنم😁
یادم میره لایک کنم ولی داستانتو دوست دارم🌹🌹🙃
فدا سرت
عالی بود
بک میدم