ناظر لطفا رد نکن و حمایت کنید
با صدای پرنده ها از خواب بیدار شدم ، تعطیلات تموم شده بود و شروع سال پنجم هاگوارتز بود رفتم جلوی آینه و موهامو شونه کردم و آبی به دست و صورت زدم ، هیجان خاصی برای برگشتن به هاگوارتز نداشتم ولی مجبور بودم که برم، یه هودی بنفش و شلوار مشکی پوشیدم و موهامو بافتم و از پله ها پایین رفتم تا صبحونه بخورم
عمارت مالفوی ساکت تر از همیشه بود،وقتی جلوی یخچال رسیدم یه نامه دیدم که با آهن ربا به یخچال چسبیده بود
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالیه😍
عالی 👍❤
ممنونم 💞
خیلی ممنونم از لایک ها و کامنتاتون❤
عالی بود