🔥خب بچه ها اینم پارت ۳💚 🔥میتونید پارت قبل و بعد رو تو اکانت رفیق و همکارم Loki.t بخونید💚
داخل سیاهچاله خیلی عجیب بود. مثل گردابی از رنگ آبی و مشکی بود. تعجب آور بود چون آدم انتظار داره این جور جا ها مثل یک خلاء کاملا تاریک و این جور چیزا باشه. فلر آرسس رو میدید که داشت به دور و اطراف و بعد دوباره به اون نگاه میکرد. فلر نگاهی به خودش انداخت و دید درست وسط آتیشه. دیگه اعصابش خورد شده بود پس داد زد: اگه انقدر اصرار به دستگیر کردن من نداشتی الان تو خونهام بودم و داشتم کتاب میخوندم. آخه با من مشکلی داری؟
آرسس تعجب کرد. از وقتی فرمانده شده بود هیچکس جرئت نداشت با صداشو برای اون ببره بالا، حالا این بچه آتیشی داشت تو یه سیاهچاله عجیب سرش داد میزد. خواست جوابشو بده که یه نوری دید. انگار اون نور هم یه سیاهچاله دیگه بود که اونا رو به سمت خودش میکشید. فلر و آرسس پرت شدن داخل نور.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
واییییییی چه قدر باحاللللللللللللللللل ☆☆
نویسنده ای که از داستان مشترکش ذوق میکنه چیه ؟ ♤
یوهو من اون یکی نویسنده ام ♧◇
خوشحالم در طول سال تحصیلی اینو نخوندم وگرنه امتحانامو گند میزدم🤣💔
خیلیییییییییی خیلیییییییی باحالهههههه