
یه هفته ای از اتفاق اون شب میگذره و من هنوز باور دارم که اون اتفاقا خواب نبودن بعد از اون شب ، هر روز به پل رفتم و همچی رو مرور کردم ولی هنوز از هیچی سر در نمیارم ....
امشب دوباره به سمت پل رفتم و به سنگی تکیه دادم و به دریاچه خیره شدم ... دلم میخواست همه اون چیزارو دوباره امتحان کنم هنوز هیچی تغییر نکرده من هنوز همون روح سرگردانم که الان با سوالایی توی سرش زندگی میکنه .. تصمیم گرفتم دوباره بپرم چون این احساس سردرگمی داشت دیوونه ام میکرد..... داشتم به آرومی به طرف پرتگاه قدم میزدم که صدایی از پشت سرم شنیدم....
امشب دوباره به سمت پل رفتم و به سنگی تکیه دادم و به دریاچه خیره شدم ... دلم میخواست همه اون چیزارو دوباره امتحان کنم هنوز هیچی تغییر نکرده من هنوز همون روح سرگردانم که الان با سوالایی توی سرش زندگی میکنه .. تصمیم گرفتم دوباره بپرم چون این احساس سردرگمی داشت دیوونه ام میکرد..... داشتم به آرومی به طرف پرتگاه قدم میزدم که صدایی از پشت سرم شنیدم....
♧دوباره میخوای بپری؟ ☆تو..... میدونستم همش واقعیه ..... چطوری منو نجات دادی؟ ♧تو یادته؟؟ (: ☆معلومه یادمه .. ♧ من میخواستم تورو از پریدن منصرف کنم ولی دیر کردم برای همین خودمو بهت نشون دادم و نجاتت دادم... ☆منظورت از منو منصرف کردن چیه؟ تو میدونستی میخوام بپرم. ♧پس چی فکر کردی دختر جون.. من فرشته تو هم..... ☆چه جالب
♧چرا حالا اینقدر واکنش حیاطی کم نشون میدی؟ باور کردی؟ ☆مگه نمیگی فرشتمی مگه دروغ گفتی ؟ ♧نه آخه معمولا کسی اینقدر زود باور نمیکنه که یه فرشته داره باهاش حرف میزنه (: ☆فکر کنم نباید اینجا باشی.. درسته؟ ♧تو دختر باهوشی هستی... خب آره ما فرشته ها معمولا خودمونو به انسانمون نشون نمیدیم. ☆انسانتون؟ ♧آره هر انسان روی زمین یه فرشته داره . من فرشته توهم و اینجام تا تو رو به زندگی کردن وادار کنم.. ☆تو فرشته منی (: ♧من فرشته توهم فقط تو......
☆اگه اوشب میمردم چه بلایی سر تو می اومد ♧خب منم میمردم. ☆پس چون فقط خودت نمیری منو نجات دادی؟ ♧من نمیتونم جلوی مرگ تورو بگیرم من کارم اینه که از تصمیمات اشتباهی که تو زندگیت میگری منصرف کنم.. ☆چطوری من تو رو میبینم تو مگه روح نیستی؟ ♧همه چی بهم ریخته هیچ چیز اونجور که باید داره پیش نمیره....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود منتظر پارت بعد هستم
مرسی حتما 🤍🫶