ژاکتم رو پوشیدم هندزفری مو گذاشتم تو گوشم از خونه زدم بیرون دلیل خاصی برای کارام ندارم حتی نمیدونم دلیل زندگیم چیه روزای تکراری و آدمای تکراری و کارای تکراری من خیلی تنهام ،خیلی خسته ام.... خیابونا تاریک بود و من از خیابونا ها تاریک تر به سمت پل رفتم و نشستم بارون می اومد من عاشق بارونم
باد لای موهام میچرخید و دماغم از سرما قرمز شده بود خیلی حس بدیه اینکه نمیدونی کدوم قسمت زندگیت هستی.
تو لحظه بودن ثانیه به ثانیه گذشتن زندگی رو حس کردن .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (4)