
خب دیگه چه خبر:>
یک روز بعد: ۶ آپریل ۲۰۲۳ ساعت ۲۲:۰۲ ×هی جونگکوک! جونگکوک سرش رو آورد بالا و به همکارش نگاه کرد. +مشکلی پیش اومده؟ ×همین الان یه نفر گزارش یه قتل رو داد! جونگکوک متعجب به همکارش نگاه کرد +عجله کن ممکنه مجرم نزدیکای محل جرم باشه! و به سرعت به سمت محل جرم رفتند.. خانم کیم جیوو، متاسفانه به قتل رسیدند! +شناسایی کنید ببینید زیر ناخن هاش دی ان ایای پیدا میکنند؟ ×چشم. .... جونگکوک نگاه خیره ی یک نفر رو حس کرد.(باید بگم مغز ما متوجه نگاه های خیره میشه:>) جونگکوک سریع پشتشو نگاه کرد، که ناگهان چیزی پشتش سریع حرکت کرد! جونگکوک که احتمال داد مجرم اون باشه به سرعت دنبال اون افتاد. فاصله ی خیلی کم بین مجرم و جونگکوک بود، جونگکوک از پشت کلاه مجرم رو گرفت و اون و به سمت خودش کشید، مجرم از پشت افتاد اما بدون مکث از جاش پاشد و مشتی به صورت جونگکوک زد و دوباره در رفت! جونگکوک میخواست دوباره دنبال اون بیوفته که گوشیش زنگ خورد. به صفحه ی گوشی نگاه کرد. "لی جی آن" گوشی رو گذاشت رو ی گوشش و نفس نفس زنان جواب داد. +بله خانم لی بفرمایید. _آقای جئون حالتون خوبه؟ چرا نفس نفس میزدید؟ +حالم خوبه، بفرمایید کاری داشتید؟ _اوه، میخواستم بپرسم خودم تنها برگردم یا شما میاید دنبالم. +خانم لی لطفا تو کافه بمونید من سریع خودم و میرسونم. _چشم.
جونگکوک رو به روی کافه ایستاد از ماشین پیاده شد و وارد کافه شد... جی آن بعد از دیدن جونگکوک به سمتش رفت اما با دیدین قیافه ی جونگکوک ایستاد! _آقای جئون لبتون چیشده داره خون میاد! جونگکوک دستشو کشید کنار لبش اما چون دستش آلوده بود زخمش سوخت و یه آی زیر لبی گفت. جی آن مچ دست جونگکوک گرفت. _آقای جئون چیکار میکنید نباید بهش دست بزنید! ... و همونجور که مچ جونگکوک تو دستش بود جونگکوک و همراه خودش به بیرون کافه کشید و به سمت داروخانه کنار کافه رفت. _سلام! ×سلام، چطور میتونم کمکتون کنم؟ _یه پماد برای زخم ایشون بدید. ... و یه اشاره به صورت جونگکوک کرد. ×اوه! بله بفرمایید. _مرسی چقدر شد؟ × پنجاه هزار وون. _ بفرمایید. ... جی آن پماد و گرفت و دوباره جونگکوک رو پشت سر خودش کشید و به سمت نیمکت رفت. خودش نشست و دست جونگکوک کشید که جونگکوک هم مجبور شد بشینه. +خانم لی دستم دو متر بلند شد انقدر کشیدینش! .... جی آن همونطور که از پماد رو انگشتش میزد بدون نگاه کردن در جواب گفت _شرمنده، خب حالا صورتتون بیارید نزدیک آقای جئون. ... جونگکوک بدون اعتراض
صورتشو آورد جلو جی آن کمی از پماد رو آروم کنار لب جونگکوک مالید که حونگکوک دوباره آی کوچیکی گفت. _متاسفم ولی مجبورم این پماد رو بزنم ممکنه بعدا عفونت کنه.. +یه زخم کوچک که عفونت نمیکنه. _زخم زخمه دیگه چه فرقی داره! لطفا حرف نزنید نمیتونم پماد رو خوب بمالم.. ..... بعد از اینکه جی آن کارش تموم شد رو به جونگکوک کرد _چیشد که صورتتون اینجوری شد؟ +فکر کنم مجرم بود! .. جی آن با تعجب به جونگکوک نگاه کرد. _مطمئنید؟ +نه، ولی یه راهی برای مطمئن شدن پیدا کردم! .. و دستشو کرد تو جیب شلوارش و چندتا تار مو در آورد +من چند تا از موهاشو کندم برای تست دی ان ای! _وای آقای جئون شما خیلی باهوشید! بفرمایید این موها رو بزارید تو این کیسه تا گم نشه. .. جی آن موهامو رو گذاشت تو کیسه و کیسه رو داد به آقای جئون.. جی آن و جونگکوک به سمت ایستگاه پلیس قدم برداشتند از خیابون رد شدند و تار مو هارو دادن برای تست دی ان ای. ×جواب دی ان ای تا نیم ساعت دیگه مشخص میشه! +عالیه پس ما همینجا منتظر میمونیم ..
_دی ان ای موها، با دی ان ایای که زیر ناخن های مامانم بود باهم مطابقت دارن! +درسته، که این یعنی من با مجرم روبه رو شدم ولی یچیزی خیلی عجیب بود! _چیشده آقای جئون؟ +عطر مجرم خیلی آشنا بود.. _ممکنه دونفر باهم از یه نوع مارک عطر استفاده کنن این چیزه عجیبی نیست! +حق با شماست. ... گوشی لی جی آن به صدا در اومد "پارک جون وو" _بله جون وو؟ ×کجایی _ایستگاه پلیس ×همون که روبه روی کافته؟ _آره آره.×بیا جلوی کافه منتظرتم یه چیز مهم باید بهت بگم.. _باشه الان میام. .. +جون وو بود؟ _بله باید برم روبه روی کافه ببینمش گفت کار مهمی داره. +منم باهاتون میام. _باشه!
_جون وو چیشده؟ ×هی جی آن! باید یچیز مهمی بهت بگم. +سلام آقای پارک. ×ای بابا این قاشق نشسته هم که اینجاست. _جون وو درست صحبت کن! ×با این؟ +آقای پارک احترام خودتونو نگه دارید! جون وو سیلی محکمی به جونگکوک زد اما جونگکوک هیچ عکسالعملی نشون نداد اما بجاش جی آن همزمان با سیلی جیغ کوتاهی کشید.. ×انقدر دور ور جی آن نباش! +شما نمیدونید چه خطری داره تهدیدش میکنه! ×میدونم خوب هم میدونم. ... جون وو مشتش رو با سرعت جلوی صورت جونگکوک برد تا بزنتش اما جونگکوک مشتش رو رو هوا گرفت. +فکر نمیکنید یکم دارید زیاده روی میکنید؟ .. و جونگکوک ناخن هاش رو محکم داخل دست جون وو فشار داد.. جون وو دستشو کشید ×من میرسونمش.. _راستش جون وو من باید با آقای جئون برم.. ×گفتم خودم میرسونمت! _من خونه ی آقای جئون میمونم.. ×واسه چی. +مشکلیه که دیگه پیش اومده! .. جونگکوک برای اینکه حرص جون وو رو بیشتر در بیاره دست جی آن و گرفت و همراه خودش کشوند! وقتی کاملا از دید جون وو خارج شدند جونگکوک دست جی آن رو ول کرد +خانم لی یه مدرک خیلی مهم رو بالا جا گذاشتم میشه یه لحظه بریم بیاریمش؟ بله بریم.. بعد از اینکه جونگکوک پرونده ی به اصطلاح مهم رو برداشت به سمت خونه ی جونگکوک حرکت کردند.
یک روز بعد: ۷ آپریل ۲۰۲۳ ساعت ۶:۱۷ گوشی جی آن زنگ خورد جی آن قلطی روی تخت خورد و گوشی رو برداشت. _بله؟ ×خوابی؟ _خودت چی فکر میکنی جون وو ی عزیز؟ ×میای بریم کافه باید یچیز مهم بهت بگم _باید برم سر کار. ×امروز تعطیله. _خبر میدم. ... جی آن گوشی رو قطع کرد روی تخت نشست و کشی به بدنش داد.. از تخت اومد و به سمت در اتاق رفت و در و باز کرد جونگکوک تو پذیرایی نشسته بود و سرش تو گوشیش بود اما بعد از شنیدن صدای در سرش رو از گوشی بیرون آورد و با لبخند به جی آن نگاه کرد! +خانم لی بیدار شدید؟ _بله، آقای جئون میتونم امروز با جون وو برم بیرون؟ +اوه! چه ساعتی؟ _نزدیکای ده اینا.+مشکلی نیست اما من هشت میرم سر کار ممکنه چند ساعت خونه تنها بمونید مشکلی نداری؟ _نه +چه خوب، خانم لی صبحونتون رو میز آماده هست._شما نمیخورید؟ +من خوردم...
_آقای محترم چه چیز مهمی میخواستی بگی که من و علاف خودت کردی؟ ×حالا چه عجله ای یکم صبر کن. بیا اول این میلک شیکتو بخور. ... جی آن تند تند میلک شیکشو تموم کرد. _الان تموم کردم میشه انقدر من و عذاب ندی. ×بیا یچیز دیگه سفارش بدیم.. ... جون وو رو به دختری که سفارش هارو میگرفت کرد و آدمه داد. ×خانم دوتا چیز کیک میارید +بله چشم.. _عی بابا عی بابا.. لرزشی رو میز ایجاد شد که جلب توجه جون وو و جی آن شد جی آن به صفحه ی گوشیش نگاه کرد "جئون جونگکوک" تماس رو برقرار کرد. _بله بفرمایید. +خانم لی، من میخوام یچیزی بگم اما هیچ عکسالعملی نشون ندید. _چرا؟ چیشده؟ +من فهمیدم مجرم کیه! _کیهه؟ .. جونگکوک شِمارده شِمارده اسم قاتل رو به زبون آورد + "پارک جون وو!"
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عرر بخدا اون موقع ک کوکی گف عطر مجرمه اشناسس گفتم همونن دوسست جی آن ک تپ ذهن من دختر تشریف داشتههه🤌🏻😐😂
حیحی:>>>
عالی بودددددد
من رگ کاراگاهیم بالازد براهمین قشنگ نشتم موضوع حل و فضل کردم و مث جونگ کوک فهمیدم جون ووعه
مرسییی:> تو پارت بعدی توضیح میدم جونگکوک چجوری فهمید
💚🖤
یس یس یس نمیدونم چرا ولی به جون وو یه حس بدی داشتم خیلی خوشحالم که قاتله
شرمنده و اینکه
داستانت خیلییی قشنگه
حیحی مرسیی:>>
با احترام..ای دهنتتتتتت..باباااااا من عادت دارم قبل اینکه داستانی رو بخونم کانتارو بخونم..الان که گفتی جون وو قاتله اصن کل هیجان این قسمت از سرم پرید •-•
هفففف اشکالی ندارههههه..هیچی اصن بیخیال -_-
یه راه حل واسه ی مشکلت وجود داره.. کامنتارو از قبل نخون:>>
ببخشید 😁
میدونستم این پسره زشته
این پسره زشت گذشته غمیگین داشته:>
میدونستممممممم هاهاها
چجوری فهمیدی🗿✨️
شک کرده بودم 😔🤌