Secret feel6

+اییییی دلم درد گررفت.... -پس موفق شدم! +از چ لحاظ؟ -یکاری کردم بخندی! ÷به به متیو بهتر شدی؟ ×بله میکی بهترم! 'اگه بدونی چه پدری از ما دراوردن خانوم... با دست بهش اشاره میکردم هیچی نگه ولی مگه میفهمید خره شرک! 'یک عرییی میزد فکر میکرد مردی رفت زیر سرم سراغتو میگرفت خلاصه ک دیگه ا این کارا باش نکن ک سکته میکنه! -بله چشم سعیمو میکنم بخدا ولی دست من نیست! "راستی ربی امروز اولین بخش مسابقستاااا! +چی؟ انگار دنیا رو ریختن سرم سریع از جام پاشدم دوییدم سمت در رفتم پیش سدریک +سدریکککککککککک! ^بعلهههه ااا ربی تویی؟ +اره....اوففف مرحله..اول..چیه..؟ ^اژدها! +اینم شد قوز بالا قوزها! +باشه ممنون! کلا من شانس مانس...یوخدی ها! -پخخخخخخ.... +یاح یاح یاح ترسیدم!چرا انقد تو نمکی استوریا؟ -چته؟ +هیچی هیچی اوکیم،نهههههه.....اصلا اوک نیستم مرحله اول اژدهاععععع! -الهی بمیرم برات!!! +بمیر -پرو نشه دیگه!

پاشدم رفتم درمانگاه ببینم حال این پسره چتوره -به به به خانم خانما چه عجب یادی از ما کردین،چی شده؟ +هیچی،هیچی نشده! ی نگاه پر از تعجب بهم انداخت:وقتی با این قیافه میگی هیچی نشده یعنی یه چیزی شده،اعتماد داری؟ +بحث اعتماد نیست،کاری از دستت برنمیاد! -تو بگو شاید بر اومد! +مرحله اول امروز ساعت ۵ اجرا میشه و اژدهاس چیکار کنم؟ -تو ک جارو سوار خوبی هستی...میتونی با جارو کارتو انجام بدی دیگ! +دمت گرم مرسییییی!اوه اوه اوه...دیره دیگ من برم اماده شم بوس بای دویدم سمت قلعه ماشالله یکی دو قدم نیس ک نیم ساعتو دوییدم ساعت ۴:۳۰ بود بالاخره رسیدم جایی ک قهرمانا بودن نفر اخر من بودم رفتم سمت جایی ک اون تخم طلاییه بود تونستم با بدبخی تخمرو بردارم اومدم پایین اهان راستی یادم رفت بگم گچ پامو باز کردم از زمین ک خارج شدم رفتم خوابگاه دوباره تیپ کلاسیکمو زدم دوییدم سمت درمانگاه +متیوووووووووووووووووو...بچها؟ -عع اومدی،چیشد؟ +خب خب خب خب،اقای ریدل راهکارتون تاثیر گزار بود و موفق شدم

از پشتم تخمو دراوردم و نشونشون دادم ×عرررررررر اخجونننننننننننن ÷لیلیلیللیلیلی =نایس

-خا وایسا.... +هیسسسسسسس -عع توعم هی هیس هیس اگه هیس خا برا چی اومدی اینجا؟ ب نکته ظریفی اشاره کرد پسرم! +اع راس میگی  ب این فکر نکرده بودم! -از این ب بعد فک کن خا! +چشم! نشستم رو صندلی کنار تخت و موبایلمو دراوردم  بچه قشنگ معلوم بود حوصلش سر رفته رفتم نتفیلیکس براش فیلم گزاشتم موبایلمو تکیه دادم به میزو گزاشتم ببینه -خب تو نگاه نمیکنی؟ +جا داریم منم ببینم؟ یکزره فکر کرد بعد جابجا شد و رفت اونور تر! پوکر نگاش کردم:چرا اینجوری نگاه میکنی؟بیا دیگ! +من بیام پیش تو مادام پامفری میاد هم منو میندازه بیرون هم تورو ک مریضی! -هیچی نمیشه اگه صدای پاش اومد تو برو پایین بشین! +باش،ول اگ چیزی شد گردن توعه!