
Pt3داستان درباره شخصیت های هری پاتره،دسته بندیش درسته😐
دراز کشیدم رو تخت و به سرعت خوابم برد،فردا صب با نوازش های کسی از خواب پریدم +یک بارم که عین ادم خوابیدم تو گند زدی بهش! -پاشو دیگه خرسه تنبل! + خودتیا! از جام پاشدم و رفتم سمت اینه،موهامو درست کردم و در اتاقو باز کردم:پاشو زود بیا رفتم پایین تو اشپزخونه،دوباره مثه همیشه نشستم رو اپن یاد بچگیام افتادم همینجوری داشتم به شیرینیا ناخونک میزدم که با صدای دراکو سریع دستمو کشیدم عقب:سلام خانم خرس! +سلام اقای خر!اون گفته اینجوری صدام کنی؟
_اوهوم +توئم حرف گوش کن... از رو اوپن برمداشت و گذاشتم پایین:بیا پایین،صبونه خوردی؟ سرمو به نشونه نه تکون دادم،دوباره پریدم بالای اپن،ایندفعه انقد بد پریدم که صداش تا بالا رفته بوده -اینجا چه خبره؟ +عع اومدی؟ _هیچی شما کارتونو بکنین لطفا! متیو رفت دستشویی:چرا با این بدبخ اینجوری رفتار میکنی؟
لبخند شیطانی زد:همینطوری! +عه اینطوریه؟باشه! برگشت اونور که پریدم رو شونش و و شروع کردم به زدنش،این وسط اینم میزد که بیام پایین،میخندیدن و جیغ میزدم متیو از دستشویی اومد و مارو در اون حالت دید:چیکار میکنین؟ _نخند متیو بیا زنتو جمع کن!شارلوت بیا پایین کمرم شکست اخرش متیو اومد از پشت گرفتم دوتایی افتادن روم و تا میتونستن قلقلکم دادن،اخرش نفسم رفت و بدنم شل شد،با اب ریختن رو صورتم بهوش اومدم،پاشدم و تا خود در قصر افتادم دنبالشون +بخدا خونتون گردنه خودتونه،من گردن نمیگیرم،متیو نمیدونست تو چرا دراکو! -غلط کردیمممممم،ولمون کنننن شارلوت ی اشتباهی کردیم حالا!
ادم اشتباهو یک بار میکنه نه هزار بار! خسته شدمو برگشتم تو رفتم بالا تو اتاق حولمو برداشتم و رفتم حموم،وقتی برگشتم متیو خوابیده بود روی تخت لباسامو پوشیدم و و نشستم روبروی اینم،تمام کارامو انجام دادم خدمو انداختم روی تخت و موبایلمو برداشتم،بعد از گذشت ۱۵ دقیقه اومدم یکچیزی نشون متیو بدم که دیدم با حالت خیلی کیوتی دوباره خوابش برده،دلم نیومد بیدارش کنم.اروم از اتاق خارج شدم اومدم پایین هنوز هیشکی نیومده بود پایین.روی اپن یک نامه بود:بچها ما کاری برامون پیش اومده و مجبوریم خیلی سریع از کشور خارج شیم،معلوم نیس کی بیایم،اونجارو اتیش نزنین مامان و بابا.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدی رو بزار
اخه هیچ حمایتی ازش نشد!
بعدیییییی