
سلام بچه ها چطورید ؟ خب امروز اودم با پارت جدید رهایی ، امیدوارم دوست داشته باشید لایک و کامنت فراموش نشه
مین سو : در حالی که با سوجین صحبت می کردم ، به صورت غم زده و افسردشم نگاه می کردم . قیافش واقعا ترسناک شده بود ، مثل روزی طوفانی که پر از رعد و برق هست و همه ی بچه ها ازش میترسن ولی فقط بچه ها ممکن نبود از چهره ی سوجین وحشت کنن ، هر ادم بزرگی هم که با دقت اجزای صورت و اندام بسیار لاغر سوجین را ببینه وحشت میکنه واقعا باورش برام سخت بود که اون سوجینی که همیشه میخندید ، شاداب بود و از همه مهمتر بین دخترایی که من میشناختم بهترین اندام را داشت . الان شده دو تیکه استخون ، زیر چشاش ککودی شدید به وجود اومده ، چشماش به قرمزیه خون شده و رنگ پوستش از سفیدی به رنگ سبز و زرد دراومده بود البته شاید با رسیدگیه بیشتر و خوردن مواد مقوی حالش خوب بشه ، من که با دیدن حال و روزش جیگرم کباب شد

تهیونگ : کل اون مدت بسیار کمی که پیش خانم مین سو بودم ، کل فکر درگیر بلایی بود که قراره رییس سر اون دوتا دختر بیاره خودم با اینکه میدونم کار به شدت خطرناکیه ولی سعی میکنم فراریشون بدم ممکنه جون خودم در خطر بیوفته ولی جون اونا باارزشه ، من خودم به این راه پا گذاشتم و هر ان ممکنه مامور ها بریزن تو برج و هممون را قتل عام کنن ، من که به هرحال میمیرم ولی اونا میتونن زندگی کنن تو همین افکار قوته ور بودم که رییس دستور داد تا برای خانم مین سو و دوستشون اتاقی تدارک ببینیم
سوهو : همیشه به این فکر میکردم که چجوری از اون دوست اب.له مین سو انتقام بگیرم ، تنها دلیلی که مین سو پیش من نیست او دختره لعن.تیه ، البته که خود مین سو هم مقصره و میخواهم از اونم انتقام بگیرم اون زمانی که با مین سو قرار میزاشتم به اخلاقیات اون و یکمم اون دوست موزیش پی بردم تنها راهی که هردو اسیب میبینن اینکه طرف مقابلشون را ازار بدم برای مثال برای ازار مین سو باید سوجین را شکنجه داد یا برعکس همونطور که گفتم یک روز خوش برای هیچکدومشون نمیزارم ، من مردی نیستم که به قولش وفا نکنه

فلش بک به زمانی که مین سو با سوهو بود ، از زبان سوجین : چند وقتی بود که به دو.ست پس.ر مین سو شک دارم خیلی محتاته و به راحتی همه را تهدید میکنه ، یکی از دوستامون که سوهو تهدیدش کرده بود که به مین سو نزدیک نشه بعد دوهفته که با مین سو بیرون میرفتن ناپدید شد . بنظرم مین سو خودشو تو خطر بدی انداخته دیشب که خونه ی مین سو رفتم ، سوهو هم اونجا بود و مطمئن شدم که تا فردا صبح اونجا میمونه . صبح ساعت 6 بیدار شدم و به سمت مقصدم که خونه ی مین سو بود راه افتادم ، خیابون ها مثل بیابان شده بود هیچکس اونجا نبود و کل شهر تاریک بود ، فقط به کمک چراغ ها تونستم راهم را پیدا کنم حدود ساعت 8 سوهو از خونه امد ، هودی سیاه رنگی به تن داشت و بعد از کمی درنگ برای ارام بستن در خانه ، سوار ماشین سیاه رنگش شد به شروع به حرکت کرد ، منی که نمیدونستم مقصدش کجاست همینجوری شروع به حرکت با ماشین سوهو کردم و ...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)