
سلام سلام اومدم پارت ۳ و ۴ داستان رو بنویسم و ماجرای داستانم هم توی کامنت های پارت قبل گفتم😂 امیدوارم خوشتون بیاد♡♡♡
دیدم که لئو و ادوارد انگار که لولو خور خوره افتاده دنبالشون دارن میان سمت ما .وقتی بهمون رسیدن لئو نفس نفس میزد و سرش هم یکم خراش برداشته بود گفت: میا....بدو برو....اونور دارن دعوا میکنن...راست کار خودته 😆منم گفتم:خفاش جان تو که نمیتونی دعوا کنی برای چی الکی جف پا میپری وسط دعوا ؟حالا بگو دعوا بین کی و کی هست؟؟ لئو:جرج و .... من:تو داشتی حرفای مارو گوش میکردی بی حیا؟؟ شاید یه چیزی میگفتیم که تو نباید بدونی😠لئو: حالا که شنیدم داشتم میگفتم بین جرج و یه دختره با موهای سفید خاکستری و چشمای ابی. من: باشه الان میام.داشتم میرفتم که انا دستمو گرفت و گفت: جرج خیلی خطرناکه و فکر میکنه از همه بهتره باید مراقب باشی کسی هم نقطه ضعفش رو نمیدونه😯 من:انا بیخیال دختر تنها کسی که میتونه منو شکست بده برادرمه یا یه سه رگه ی دیگه صد تا خون آشام هم بیاد بازم شکستشون میدم 😈 انا: باشه پس منم همراهت میام😉 من: راه دیگه ای هم نداری😂حالا بریم همراه لئو و ادو(به ادوارد میگن ادو)رفتیم محل جنگ که توی حیاط جلویی مدرسه بود مدیر و معاون هم اونجا بودن و میخواستن ببینن کدوم شاگرد از بقیه قوی تره(خداوکیلی چه مدیری دارن😂) رفتیم جلو تر و دیدیم جرج با قدرت اتیش و دختره با قدرت برق دارن به هم حمله میکنن یهو انا رو دیدم و گفت:اون دختره اسمش لیزاست معمولا دعوا نمیکنه و همه چیز رو با حرف زدن حل میکنه اما فقط زمانی دعوا میکنه که یکی زیادی بره رو مخش😮 من: مهم نیس الان هدف من فقط جرجه اونو شکست بدم دیگه کسی جلودارم نیست😈 جرج لیزا رو زمین زد و لیزا هم با یه حرکت جرج رو پرت کرد اونور و بلند شد کل مدرسه هم داشتن تشویق میکردن پسرا میگفتن: جرج برنده میشه لیزا بازنده میشه🙌 دختره میگفتن: جرج چقدر درندست لیزا همیشه برندست بعد دیدم چشمای جرج کاملا سفید شده 😲 همون موقع دور لیزا یه نور سفید جمع شد و لیزا ناپدید شد😨 منم اعصاب نداشتم رفتم جلوش و گفتم: با یکی هم قد خودت در بیفت😠(واقعا هم هم قدیم😂)
وقتی اینو گفتم جرج یه نگاهی بهم انداخت و گفت: به به میبینم که عقاب کوچولو اینجاست😎(دلم میخواد پودرت کنم😐 تو کامنتا بگید با جرج چیکار کنم همه رو با هم قاطی میکنم میندازم رو سرش😂)(میا*جرج^) *به من نگو خفاش کوچولو جوجه😠 ^عصبی هم میشی باز هم خوشگلی 😎 *ببند اون دهنو وگرنه یه بلایی به سرت میارم که دیگه هیچ وقت نتونی راه بری😡 ^تنها کاری که میتونی بک... که یهو عصبی شدم و حالا قیافم شده بود شبیه جرج فقط به شکل دختر😂 موها و چشمام قرمز شده بود دوتا بال هام هم ضاهر شدن حالا همه مثل مجسمه وایستادن دارن مارو نگاه میکنن و تنها صدایی که میاد صدای جیرجیرکه🐜(جیرجیرک نبود مورچه گذاشتم😐) منم عین خیالم نیس حمله ور میشم به جرج اونم جاخالی میده ولی موفق میشم با بالم پرتش کنم بلند میشه و به سمتم اتیش پرتاب میکنه منم از قدرت معکوس کننده(کلی قدرت کشف نشده داره که کم کم تو مکان های مختلف نمایان میشن)استفاده میکنم و قدرتش رو به خودش برمیگردونم و باز هم مثل همیشه جاخالی میده(باید اسمش رو بزارم جاخالی😂) *خب حالا هم نمیتونم کاری کنم ها؟ ^داره ازت خوشم میاد😎 *ولی هرچی میگذره من بیشتر ازت متنفر میشم😠 دوباره سمتم اتیش پرتاب میکنه و منم با ترکیب کردن اتیش جرج و چند تا از قدرتای خودم اونو به یه قدرت جدید تبدیل میکنم و...
میخوره بهش ایول😈ولی فکر کنم بینیش شکست😂چون داره خون میاد همه هم مثل چی دارن نگاش میکنن خب خون آشامن دیگه😧 من هم دیگه به حالت اولم برمیگردم و با لئو و ادو و انا میریم سمت کلاسمون لئو که میره داخل کلاس دخترا اینجورین😍ادوارد هم میره این شکلی😍من که میرم دخترا😬 پسرا😜😳و البته انا که میاد دخترا😒پسرا😈 میشینیم سر جامون لئو و ادو کنار هم میشینن منو انا هم کنار هم دخترا دور میز داداشم جمع میشن و هی لوس بازی در میارن و خودشونو میچسبونن بهش😒 دیگه داره از گوشام دود میزنه بیرون که میبینم انا از من بدتره:/ حالا پسرا دور میز ما جمع شدن 😬 دلم میخواد خفشون کنم😡😬که میبینم لئو داره قرمز میشه😂😂😂 یکی از پسرا به من میگه:
نظرت چیه با هم یه قرار بزاریم؟😎 منم میگم: اگه میخوای زنده بمونی قرارو بزار دم کوزه ابشو بنوش😒 پسره دیگه دهنشو بست و رفت😂 انا داره ریز ریز میخنده😂پسرا دارن ور ور میکنن😧منم دارم سرمو میکوبم به میز😂(میریم بعد مدرسه چون اتفاقی نمیفته) زنگ مدرسه میخوره و باید بریم خونه به لئو میگم من یکم قدم میزنم بعدش میام اونم میگه باشه با انا بیا دعوتشون کردم اونجا منم میگم باشه و میریم ۱۰ دقیقه بعد: دارم برای خودم راه میرم که صدای خش خش میشنوم یکم میترسم و موهام هم تغییر رنگ میدن به خاکستری یهو ...😨😨😨
انا پرید پشت سرم و هوار زد:مممممییییییاااااااااا من دیگه موهام خاکستری که هیچ سفید شد😂 یهو برگشتم و همزمان با برگشتنم یه سیلی محکم زدم به انا😂 حالا جفتمون داریم با هم جیغ میزنیم😂 یهو منو میگیرع تند تند تکون میده میگه به خودت بیا دختر 😂 منم اروم میشم و موهام و چشمام میشه قهوه ای میشه با هم میخندیم و راه میفتیم سمت خونه😄 تو راه حس کردم یکی داره تعقیبمون میکنه ولی وقتی پشت سرم رو نگاه میکردم کسی نبود یه دو سه بار نگاه کردم که انا گفت: خوبی دختر؟چی شده؟ منم گفتم :ببینم لئو یا ادوارد رو هم با خودت اوردی؟؟ انا:نه چطور مگه؟ من: هوم هیچی بیخیال بریم خونه الان صبح میشه رسیدیم خونه ولی وقتی خونه رو دیدم میخواستم جیییییییغ بکشم 😨😨😨خونه این شکلی بود:.....
بریم برا پارت بعد که کنجکاو بشید😂😂😂 دوستون دارم♡♡♡♡ بوس به لپتون😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شت کی اومد من نخوندمش😐
عالی بود
ممنون
نگران نباش هنو یه روز نشده😂
عررررررررررررررررررررر عالی بودددددددددددددددد
چرا انقد کم؟ عالییییی😃😃
ممنونم 😊
کم گذاشتم که بشه یه عالمه پارت نوشت😂