8 اسلاید صحیح/غلط توسط: BTS Iove انتشار: 4 سال پیش 402 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ادامه داستان بی تی اس اولین کنسرت ۱
باورم نمیشد یونگی باور کرده اون پسره 😶
ازش خواسته بودم کمکم کنه ؛ بفهمم یونگی چشه .
سرمو انداختم پایین ؛ هیچی نگفتم .
گفت آها پس چیشد چرا ساکت شدی اون یاور کی بود داشتی باهاش حرف میزدی ها؟
گفتم مگه برا کسی مهمه ؟
اولا من مجبور بودم باهاش حرف بزنم
دوم...
نذاشت ادامه بدم ؛^ گفت : مجبور بودی ؟
یه دفعه خشکش زد . گفت : تهدیدت کرده
گفتم : چیزه نه نه اره یعنی نه نمیدونم
هول شده بودم .
گفت : چی ؟ گفتم: آره
گفت : از چی تهدیدت کرده که یه دفعه قلبم شروع کرد درد گرفتن افتادم رو زمین ، فقط صدای شوگا رو شنیدم که بقیه رو صدا میزد . و صدای تهیونگ که میگفت چیکار داری باهاش نباید تحت فشارش قرار بدی .
و بعد از حال رفتم ...
روی مبل بیدار شدم و چهره های ترسیده و نگران اعضای بی تی اسو دیدم ؛ کوک بالای سرم بود و بقیه کنارم بودن
خواستم بلند شم که کوک نذاشت و گفت باید استراحت کنی ،
حتی حرف هم نمیتونستم بزنم از بس درد داشتم ،؛ نمیدونستم این درد کی میخواست دست از سرم برداره . میخواستم یجوری به هفت نفر که همیشه آرزوی دیدنشونو داشتم بگم نگران نباشید.
اما نمیتونستم شاید نگرانیشون منطقی بود .نمیدونم ؛ که یع دفعه یونگی از پشت سر بچها اومد و بچها هم راهو براش باز کردن .
ترسیده بودم
بزن خیر برو بعدی 😅🤩
گفت : ببخشید که اینجوری باهات رفتار کردم ولی این موضوع خیلی خطرناکه
برای تو بیشتر ممکنه تو دردسر بیفتی
من ماجرا رو برای بچها تعریف کردم . و
...
تا اومد حرف بزنه تهیونگ اجازه نداد و گفت : بهتره بزاریم برای موقعی که حالت بهتر شد و تونستی صحبت کنی تا بقیشو برامون بگی .
حدود سه روز گذشته و نامجون ، جیمین ، جین ، ار ام ، شوگا ، تهیونگ، کوک واقعا نگران بودن و من ازشون خواسته بودم به دکتر خبر ندن و اون هام به حرفم گوش داده بودن ولی یونگی گفته بود که اگه یه هفته بگذره و بهتر نشم باید بریم پیش دکتر و منم به ناچار قبول کردم .
روز سوم بود و منم میتونستم صحبت کنم ولی راه نمیتونستم برم و میدونستم از شدت درده و اعضا هم بهم میگفتن اما انکار میکردم ؛ البته خب دلیل داشتم که نمیخواستم برم دکتر .
تو افکار خودم بودم که یه دفعه به ذهنم رسید برم خونه هستی و بهش بگم تموم کنیم و به اعضا بگم اون هستی بوده
چون میترسم بفهمن ؛ ریسک بزرگی کردم ، به علاوه چیزی که استرس و ترسمو بیشتر میکرد این بود که کوک بهم گفته بود یونگی و تهیونگ اگر عصبی بشن هیچ چیز و هیچکس نمیتونه جلوشون وایسه ،
پس آروم پاشدم و دستمو به مبل بعدم دیوار گرفتم و اروم اروم راه رفتم
لباسم مناسب نبود ولی اگه میخواستم برم طبقه بالا تو اتاقمو لباسمو عوض کنم قطعا میفهمیدن پس شنلی کع یونگی همیشه می انداخت رو شونه هاشو برداشتم و انداختم رو شونه م
گوشیمو برداشتم و به هستی پیام دادم اما صدای پا اومد پیاممو نا تموم فرستادم و گوشیمو قایم کردم و سعی کردم خودمو جوری نشون بدم انگار دارم تلاش میکنم راه برم ؛ تمام تنم داشت میلرزید از ترس ، صدای پا نزدیک تر شد ؛ درد پیچید توی قفسه سینم و داشتم به زمین نزدیک میشدم این دفعه درد خیلی بیشتر بود ؛ تهیونگ گرفتم و کمکم کرد بشینم رو مبل ؛
گفت هیچ معلومه داری با خودت چیکار میکنی ؟
داری خودتو داغون میکنی
خودت داری به خودت آسیب میزنی
اصلا میدونی دلیل این دردات چیَن ؟
استرس ، نگرانی بیا بریم پیش پزشک
از جام بلند شدم و داد زدم ؛: اینجا کسی هست که به من و حرفای من گوش بده و فبول کنه
همه اعضا اومدن پایین
واقعا نمیفهمیدم چی میگم ، فقط داد میزدم ،،،!!!
تهیونگ گفت : ما نگرانتیم!
گفتم : نگران هع😏
شما فقط نگرانید براتون بد بشهو طرفداراتون کم بشن همین !
با عصبانیت به سمت در رفتم ،
بیرون هوا برفی بود و سرد
و منم لباسم گرم نبود ولی برام مهم نبود ! فقط میخواستم بیام بیرون و خلوت کنم با خودم
زدم زیر گریه 🥺😭😭😭
و فقط میرفتم و میرفتم نمیدونم کجا ؟
یه ساعت بعد ...
ده دقیقه بود آروم شده بودم ( دیگه گریه نمیکردم ،) دعوارو با خودم مرور کردم و حرفامو سعی کردم گریه نکنم ، چشمم خورد به شنل شوگا
بغضم ترکید 🥺 شروع کردم گریه کردن بلند بلند و گفتم : من چطور میتونم انقدر بی رحم و گستاخ باشم ؛ چطور میتونم این رفتارارو با هفت نفر که حتی تو رویاهامم نمیدیدم از نزدیک ببینمشون !^
بدنم یخ زده بود ، ولی میرفتم ؛
نفهمیدم چی شد که درد پیچید تو کل بدنم ؛ نفسم بالا نیومد ، پاهام بریدن ؛ یه صندلی دیدم جلوتر ؛ چهار دستو پا خودمو رسوندم بهش ؛ و خودمو انداختم روش ؛ فقط صدای گریمو از سر درد میشنیدم و اگه نیم ساعت اینجا میموندم میمردم
یه رب بعد ....
نا امید شده بودم ؛ یه ماشین ترمز گرفت جلوی پیاده رو ؛ احساس کردم
از صندلی فاصله گرفتم ، و یه جای گرم برده شدم .
پارت بعدی هم در راهه💓⭐
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
اگه اگه یه وقت ادامه ندی خیلی ناراحت پس زیاد بنویس🌷
سلام چشم حتماً
بی نهایت عالی بود👌👌👌👌👌
مرسی لاوی
دوستان پارت اول رمان منتشر نشد و منم دوباره مینویسم به همراه پارت سوم 😉
دوستام من پارت اول رمان منتشر شده با همین اسم منتها ۲
اگه بخونید متوجه میشید.🤗💋💋