همه چیز اتفاقی بود 1 (تیهونگ)

خیلی دلم گرفته و دوست داشتم برم بیرون و قدم بزنم . در کمدم رو باز کردم ، شلوار بگ مشکی م رو در آوردم با یه هودی و کلاه آفتابی ترجیح میدم که سر تا پا مشکی باشه . حوصله نداشتم آرایش کنم ترجیحم این بود که ماسک بزنم رفتم و کفشم رو پوشیدم از خونه زدم بیرون سرم پایین بود و حرکت میکردم محکم خوردم به یه چیز نفهمیدم چیشد که یهو .........

یه نفر گرفتم یه پسر بود اونم مثل من ماسک زده بود و کلاه پوشیده صورتش اصلا معلوم نبود . اونقدر بهَم نزدیک بودیم که نفس هایش رو از زیر ماسک حس میکردم با کمکش بلند شدم ازش عذر خواهی کردم . سرش رو تکون داد و رفت منم به راه خودم ادامه دادم .

زمین داشت کم‌کم خیس میشد سرم و آوردم بالا دیدم که بارون داره شدید میشه اون اطراف هیچ مغازه ای نبود هوا خیلی تاریک شده بود به خودم اومدم و گفتم : این کجاست ؟؟!! من کجام !؟

خیلی میترسیدم رفتم و یه گوشه به دیوار ام دادم عینِ موش آب کشیده شدم سرم گذاشتم روی پام کم‌کم داشتم منجمد میشد که یهو ........