پارت سوم
بلاخره رسیدیم به شبی که همه منتظرش بودن شب معرفی جام اتش شبی که از همه بلند تره! یاد این اهنگه افتادم شب بلندو دل من در تبو تابه واییییییی خب بله کجا بودم؟اها اره وای ک چقد دامبلدور حرف میزنه سرم رفت تمام توضیحاتو داد و بالاخره گزاشت ما شام بخوریم:/ پاشدیم بریم خوابگاه که این پسره اسمش چی بود..اهان تیموتی گفت ک تا یک هفته کلاس نداریم و باید کار گروهی رو انجام بدیم! یعنی واقعا شانس منو میبینی باید با کسی همگروهی شم ک اصن ازش خوشم نمیاد هوففففف حالا بیخی بالاخره ک تموم میشه اون موقع دوره خوش خوشان منه:/ صب که از خواب بیدار شدم یادم افتاد کِ کلاس نداریم و میتونم بیشتر بخوابم فقط متاسفانه دیگ مگه من دوزاری کج من میوفتاد واسه خواب تو نت گشتم،اینستا،واتس اپ دیدم اینجوری نمیشه پاشدم هودی کرمم رو با شلوار بگ قهوه ای کلاسیکم رو پوشیدم رفتم زمین کوییدیج روی چمنا دراز کشیدم و واسه خودم مشغول نگاه کردن ستاره ها شدم اهنگ house with no mirror پلی کردم گزاشتم رو ریپیت و چشامو بستم تازه داشت چرتم میگرفت کِ رو صورتم احساس خیسی کردم بعله شانسم نداریم داره بارون میاد بارونش نم نم بود مشکلی نداشت خیلی دوباره چشامو بستم واقعا خوابم برد ک با صدای مردونه کسی چشامو باز کردم متیو:میشه پاشی لطفا لیدر خانوم تمرین داریم! انصافا ترسیدم پاشدم چون دیدم ۱۱ نفر همینجوری زل زدن تو صورتم ۵ تا دختر ۶ تا پسر سریع از جام پاشدم لباسامو عوض کردم جارومو برداشتم
و رفتم سر تمرین از اونجایی ک هم من هم متیو جستوجوگر بودیم افتادیم دنبال گلدن بال دیگ داشتم بهش میرسیدم ک صدای جیغ کسی میخکوبم کرد سر جام برگشتم عقب دیدم میکی خورده زمین تقصیر لوئیسم بوده با سرعت برق رسیدم پایین رفتم پیشش دور زمین خونی شده بود سرش خورده بوده زمین بیهوش بود:) تا اومدم به خودم بیام ی کاری بکنم دیدم لوئیس براید استایل بلندش کرده داره میدوعه سمت درمانگاه ماعم سریع لباسامونو عوض کردیم و اومدیم بیرون شروع کردیم دوییدن سمت درمانگاه رسیدیم درو باز کردیم رفتیم تو دیدیم لوئیس با دستش داره اروم اروم موهای میکی رو ناز میکنه و گریه میکنه مطمئن شدم ک لوئیس میکی رو دوست داره.والا بخدا من فک میکردم فقط تو فیلما عاشق معشوق ها اینکارارو میکنن ول ظاهرا واقعیه اروم رفتم پشت لوئیس و دستمو گزاشتم رو شونش -ببخشید واقعا بخاطر منه ک میکی اینجوری شده واقعا معذرت میخوا... +ششش واسه چی متاسفی میکی کلا ی زره گیجه تقصیر خودشه تو کوییدیج باید به همجا دقت کنیم حالا خیلی مهم نیست حالش خوب میشه تو نگران عشقت نباش
و لبخند کوچیکی زدم قشنگ معمول بود خجالت کشیده لوپشو کشیدم:اوخیییییییی چرا تو انقد کیوتی بشر:) همون لحظه میکی چشاشو وا کرد بعد از اینک مطمئن شدیم خوبه لوئیس موندو ما رفتیم دوباره همون لباسای صبو پوشیدمو رفتم سمت زمینه کوییدیج همونجوری همونجا خوابیدم یک کاری هم کردم ک اگه بارون اومد رو من نریزه از بغلم رد شه احساس کردم یکی بغلم دراز کشید ای بابا داشتم از صدای بارون لذت میبردم ک مزاحم شدن🫠نگاه کردم ببینم کیه دیدم بله ازار رسان شیخ متیو هستن:/ +جانم کاری داشتین؟ -نه...اومدم عین شما اینجا به ارامش برسم!راستی میشه اسم اهنگو بدین؟ وات؟این چرا انقد مهربون شد و از من ایدی اهنگ خواست!!!من فکر میکردم سلیقم خیلی تو اهنگ بده بابا پس نه ظاهرا سلیقم خوبه:/ +بله حتما dancing with your ghost سعی کردم از طریق ترنسفر پتومو بالشمو برسونم به خودم و یک پتو هم اضافه برا زیرم و موفق هم شدم قشنگ پاشدم پهنش کردم خودمم اینویزیبل کردم
کسی نبینتم -میخواین بخوابین؟ +نه میخوام دو دسماله کنم میخواین شما هم بیاین؟خا برادر من چه سوالیه:/ -من برم؟ خا من الان ب این قیافه کایوتت چی بگم؟ +نه... -بخوابم پیشت؟ +دوست داری بخواب! وسایلشو ترنسفر کرد و خوابید کنارم بارون تند تند شده بود و رعدوبرق میزد!منم ترسو العظم پتو رو تا زیر عینکم کشیدم بالا! -خو الا خفه میشی شوشولو خانم! وات الان این ب من گفت شوشولو خانم؟ هارتم سوخت:) +خو میترسم چیکار کنم؟ از زبان متیو:ظاهرا فهمید چی گفت و سریع جلو دهنشو گرفت! خندم گرفته بود -دختره دیوونه کایوت! از زبان رب ناخداگاه خندم گرفت تا ساعت ۴ با هم حرف زدیم تهش خسته شدیم خوابیدیم تا ساعت ۲ ظهر! بلند شدم فهمیدم ساعت چنده جیغ خفیفی زدم:متیوووووو بدبخت مثه شست تیر پاشد نشست! -چیشدههه؟ ساعت دو ظهره پاشو بریم بدبخت شدیم وسایلو برگردوندم خوابگاهم و رفتیم سمت قلعه توی راه بچه هارو دیدیم +استور؟ °چه عجب اقای ریدل و خانم اسلیتیرین پیداشون شد!شما د تا کجایین کل قلعه دارن دنبالتون میگردن میکیو اری دارن زار زار گریه میکنن ک نکنه انقد اذیتت کردن برگشتی فرانسه شبونه!سورس کل سرسرا رو گزاشته رو سرش ک دختر من گمشده بچه های اسلیتیرین دارن کل قلعه رو میگردن تا ته جنگل ممنوعه رو رفتن برا اولین بار بچهای هافلپاف دشمنی ر کنار گراشتن دارن دنبالتون میگردن تو این بارون چ عذر موجهی دارین؟ +خب فرزندم ترمز دستی رو بکش بالا بزار بگم بعد دوباره راه بیوفت:/دیشب من رفتم وسط زمین کوییدیج روی چمنا دراز کشیدم اهنگ گزاشتم و بیرونو نگاه کردن و به صدای بارون گوش دادم که متیو اومد گفت بخوابم پیشت منم گفتم بخواب بعدم تا صب حرف زدیم و ساعت ۴ یا ۵ خوابیدیم تا الان تازه من گفتم برای اینکه تنبیهم نکنن ک چرا بیرون بودم و اینا یکاری کردم نبیننمون!گرفتی حالا؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
های!
یه نویسندم تو یه اکانت جدید❦︎
اکانت قبلیم به دلایلی پرید ._.
خوشحال میشم ازم حمایت کنی و به داستانم سر بزنی!3>
امیدوارم ناراحت نشی^^
[اگر کامنتم مزاحمه حذف کن]
راستی بک میدم:)
گایز پارت بعدیو امشب میزارم💫💫
اها،بعله ممنون برگرفته از شخصیت خودمه🫂
عاشق اینم که دختره با همه رکه های سوروس
ببخشید من متوجه نشدم؟
میگم دختره خیلی مونده
چون با همه رکه(رک)
حتی سوروس
بر روی چشمانم💫
عاولی(:
♡
عالی بود
پارت بعدی لطفااااا
خیلی داستانت خفنه🌖😀
میسی🙂🙂🙂