
توجه:توی این داستان همه ی اعضای بیت ند به جز آرها 26 سالشونه و آرها و هم 29 سالشه. توی فصل اول و دوم فقط من هستم ولی از فصل سوم به بعد شمام میاین. و اینکه داستان قبلیرم ادامه میدم اما خب جدیدا هی داره یه ایده برای داستان جدید میزنه به سرم همین الان بعد از وارد کردن این داستان توی تستچی میخوام برم یه داستان جدید توی دفترم بنویسم بعدا بزارم اینجا ولی خب همشونو ادامه میدم و سعی میکنم چون که عیده و یه چند هفته ای تعطیلیم لاقل هرروز یه پارتو بزارم. خب دیگه زیاد حرف زدم بریم سراغ داستان
خب سلام به همه اسم من تبیه. من 29 سالمه و توی یه خونه ی گوگول مگولی زندگی میکنم. یه روز مثل همیشه نشسته بودم و داشتم بازی زامبی ها علیه گیاهان(Plants vs Zombies اگر بازیش نکردید حتما برید بازیش کنید خیلی باحاله من یکی که با این بازی بزرگ شدم بچه بودم داداشم بازی میکرد میدیدم الان دیگه خودم بازی میکنم و حرفه ایم یه جورایی ولی خب متاسفانه در حدی نیستم که بتونم مود سختشو برم :"))))) به هرحال بازی باحالیه بریم بازی کنید)رو میکردم که یهو یکی در خونرو زد. رفتم درو باز کردم ولی هیچی و هیچکس نب-اوا یه بسته! از اونجایی که اصلا آدم فضولی نیستم برامم سوال نشد که کی این بسترو فرستاده و همینجوری برش داشتم بردمش تو خونه و بازش کردم. توش یه نوار بود که روش نوشته بود:PLaY TiMe CO و یه نامه هم توش بود. تعجب کردم چون پلی تایم شرکت اسباب بازی سازیی بود که حدود 11 سال پیش توش کار میکردم...و اینکه آره من تو 15 سالگی توی کارخونه اسباب بازی سازی کار میکردم مشکلی دارین به من مربوط نیست! :---:
نامهرو برداشتم و خوندم:«همه فکر میکنن که همه ی کارکنای این شرکت 10 سال پیش ناپدید شدن, ولی ما هنوز اینجاییم. گلو پیدا کن» پایینشم یه نقاشی بچگانه از یه گل قرمز کشیده شده بود. بعد از خوندن نامه رفتم سراغ نوار. خوشبختانه یکی از این نوار پخش کنا داشتم برای همینم نوارو گذاشتمش تو دستگاه و شروع کردم به دیدن.
نوار:یه مرده میاد جلو. مرده:((شما قراره شگفت انگیز ترین عروسکی که تاحالا وجود داشته رو ببینید. اسمش پاپیه و اون اولین عروسکیه که میتونه با یه بچه گفت و گو کنه. یه دختر کوچولو میتونه باهاش حرف بزنه و پاپی جوابشو میده. باور نکردنیه؟فقط تماشا کنید)) خلاصه که داشت همینجوری تبلیغ یه عروسک با موهام قرمزو میکرد تا اینکه یهویی صحنه قطع شد و یه سری چیزای ترسناک از کارخونه نشون داد و در آخرم یه مکانیو آورد که اون تهاش یه در بود و دورش نقاشی گل پاپی کشیده شده بود...شبیه همون نقاشی گلی بود که توی نامه بود.
به هرحال وقتی نوار تموم شد نمیدونم چرا شاید از روی کنجکاوی شایدم از روی نا*دونی رفتم و محض احتیاط یه چراغ قوه برداشتم و بعدشم راه افتادم رفتم سمت محل کار قبلیم یعنی کارخونه ی اسباب بازی سازی پلی تایم. وقتی رفتم تو با توجه به شانس خیلی زیبا و درخشانی که دارم یهو زارت در پشت سرم قفل شد و شاید فکر کنید که در قفل شده بود اما...عه نه هیچی بیخیال قفله :| اهمیتی ندادم چون مشخصا اگرم اهمیت میدادم کار خاصی نمیتونستم بکنم پس بیخیالش شدم و رفتم جلو. اونجا یه میز بود که یه کامپیوتر روش بود و یه نوارم بغلش بود. اون گوشه ی اتاق یه نوار پخش کن بود و یه تلویزیونم بالاش بود پس رفتم و نوارو برداشتم و گذاشتمش توی دستگاه. نوار:((سلام. اسم من هست و من مدیر ساخت و ساز کارخونه اسباب بازی سازی پلی تایم هستم. اگر داری اینو میبینی...پس غیر قانونی وارد شدی! درسته. ما این نوارو هروقت که کارخونه تعطیل میشه میزاریم اینجا. پس!متجاوز!فقط میخوام بهت بگم که همونطور که ما کیفیت رو توی اسباب بازی هامون بالا میدونیم...به همون اندازه هم سیستم امنیتی خوبی داریم. به عنوان مثااااالللل..... این کارخونه پر از کلید های تشخیص حرکت مخفیه که اگر فعال بشن آژیرهای امنیتی رو به صدا در میارن و خیلی سریع به مقام مدیریت اطلاع میدن. و تازه این یکی از سیستم های امنیتی آروم و با ملاحظه ماست...بقیشو نمیگم...نمیخوام مزش بره...پس هشدار منو شنیدی! هنوزم خیلی دیر نیست که برگردی. فقط امیدوارم کاری که میخوای بکنی ارزشش رو داشته باشه...))
سیستم امنیتی بالا؟ هاه مهم نیست باو ولش!هعی یادش بخیر...لیز پیر...همیشه ی خدا زود میترسید :") ولی واقعا یه سوالی واسم پیش اومد...چجوری وقتی کارخونرو بستن این سیستم میره به مدیریت اطلاع میده یکی غیر قانونی وارد شده؟منظورم اینه که...اصولیش وقتی یه جایی بسته میشه کسی توش نیست پس...؟ حالال بیخیال این کدوم بیکاری اون بستهرو واسه من فرستاده؟ اوف بیخیالش فعلا بهتره نگران این باشم که توی یه کارخونه ی ترسناک گیر کردم و در پشت سرم بسته شده...هرچند اگر زنده بمونم مطمئنم خوش میگذره "-"
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جالب بوددددد🌸🌻^^
ممنان
باحال و جالب بود😂
امیدوارم منم باشم چون هرچی نباشه منم هنوز عضو بیت لندم فقط....یکم زیادی تو افقم🗿جوری که دارم به فراموشی سپرده میشم
عههههه تو زنده اییییی
متاسفانه یادم رفته بود وجود داری
چرا شماها غیب میشین بعد یه سال برمیگردین؟
غیب نشید دیه عههههه
ویپرم بعد یه سال پیداش شد...هرچند دوباره غیب شد....آرهام ک چن وقته تو افقه نیس اصن
من هستممممم ولی چیزی نمیگم همیشه دارم تستچی رو چک میکنم
فقط حوصله کامنت گذاشتن یا تست ساختن و ندارم ولی به زودی یکم فعالیت میکنم قول میدممممم تا دوباره یکم من و به یاد بیارید
گلط کردی حوصله نداری
خود منم هم حوصله ندارم هم الان مسافرتیم تازه میخوایم برگردیم هم اینکه من بدبخت دل درد دارم درحال حاضر و تا یه هفته هم ادامه داره
این مشکلات نبود تست میساختم ولی لاقل کامنتو میدم توام از این به بعد بده فراموشت کرده بودم کلا عه
باشه سعی میکنم یکم فعال تر بشم ولی نمیدونم درباره چی تست بسازم یعنی خب خب هیچ ایده ایی ندارم.....
امیدوارم دل دردت حداقل یکم کمتر شه تبی...عه بالاخره به اسمت عادت کردم
ایده برای فعالیت موخوای؟
برو اون کمیکای توفتی رو دوباره شروع کنننننن
ا هههههه ایده خوبی بود
همیشه تو پینترستم چرا زودتر به ذهنم باهوش خودم نرسیده بود
به هر حال ممنوننننن✨️
واو بسیار جالبببببب
البته یکم تصور کردنش سخته؛-؛
ولی بسی زیبا؛--؛
اخه بازیشو نکردی برو بازیشو بکن یا لاقل گیم پلیشو ببین بفهمی چجوریه :-:
بازی:poppy playtime
(Plants vs Zombies اگر بازیش نکردید حتما برید بازیش کنید خیلی باحاله من یکی که با این بازی بزرگ شدم بچه بودم داداشم بازی میکرد میدیدم الان دیگه خودم بازی میکنم و حرفه ایم یه جورایی ولی خب متاسفانه در حدی نیستم که بتونم مود سختشو برم :")))))
کم پارازیت طولانی پفرست دارم داستان میخونیمممم
من خود پارازیتم چی میگی🗿
جاولب جاولب
تشکور تشکور
هوی منم با ارها همسنم! یک سال فقط ازش کوچیک ترم
نمیدونستم بخدا...28 سالت میشه پس تو تو پارت بعدی میگم...