𝕓𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕞𝕠𝕠𝕟 P10

نظرتون چیه دوماه دیگ پارت بعدو بدم تا مث پارت یک ۳۶لایک بخوره؟

تهیونگ_سویون+کوک×خدای فرشتگان÷نگهبانا$ ویو سویون:روی هوا معلق بودم اروم اروم از اون فضای سیاه و خالی امدم پایین اما بازم اونجا بودم[ی توضیح بدم ی جای خالی از هر چیزیه ک فضاش مشکیه و کفشم انعکاسشو مث اینه نشون میده]چشمم خورد ب زمین اون من بودم ک کنار پل خوابیده بود یعنی روح من‌تو ی اتاق شیشه ای زندانی شدع؟وای بهتر از این نمیشه داشتم تماشا می کردم ک ی پسر امد سمتم چهرش برام واضح نبود نشست کنار دخترع[خودشه]....روی صورت دختر خم شد و اونو ب.و.س.ی.د و بعدش دختر کم کم بهوش امد...داشتم نگاه می کردم ببینم چی میشه که دوباره روی هوا معلق شدم چرخیدم و وارد ی بُعد دیگ شدم[ببینید کلا اتاقکه همون جوریه فضاش‌مشکیه]چشامو باز کردم و با چیزی ک دیدم باورم نمی شد من توی دریا بودم هرچی تلاش می کردم راه خروجی پیدا نمی کردم داشتم خفه می شدم دیگ نمی‌تونستم ادامه بدم دستمو روی گلوم گرفته بودم درد داره گریم گرفته بود اکسیژن کم اوردم و همه جا برام تاریک شد انگار این بازی تمومی نداره وارد ی جایی شدم ک مث‌قبل بود اما ی در اونجا بود بالاش ی چیز نامفهومی نوشته بود[نوشته بوده گذشته فقط با ی خط خیلی متفاوت]من فقط می خواستم از اینجا برم پس وارد اتاق شدم زیر پام خالی شد دارم سقوط میکنم[ی در بود و ی پرتگاه اما چون فضا تاریک مانند بود ندید]پام زمینو حس کرد اما مگ‌من پرت نشدم؟چشامو باز کردم ک

دیدم توی دادگاه فرشته هام دستای ی فرشته از پشت بسته بودن و ی لباس ی سره سفید ک‌تا مچ پاش بود خاکی و پاره پاره بود تنش کرده بودن چشماشو با ی دستمال سفید بسته بودن دور گردنش طناب بود انگار می خواستن ا.ع.د.ا.م.ش کنن÷بال هاشو بشکنید...این صدا از کجا امد افرادی ک قرار بود حکم و اجرا کنن با چوب ب پشت فرشته رفتند$متاسفیم سویون خودتم‌خوب میدونی ک‌اگ این کارو نکنیم ما و خانواده هامونو میکشن...س.سویون؟این فرشته منم؟...فرشته با اینک درد زیادی داشت با لبخند ادامه داد+م.مشکلی نی این وضیفع شماست...نگهبانا شرو کردن ب شکستن بالهای فرشته لباسش تقریبا خونی بود رو صورتش لکه هایی از خون بود زمین غرق خون شده بود صدای شکستن استخون های ظریف بال فرشته همراه با صدای لرزون و گریه هاش و صدای ضربه ها باهم ترکیب شده بود...

خب تموم شد چطور بود؟