𝕓𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕞𝕠𝕠𝕟 P9

حال نویسنده اصلا خوب نیس همینم به زور براتون زد :((( قدرشو بدونید ☺

ببینید من چ نویسنده خوبیم با اینکه حالم بده دارم فیک میزارم

تهیونگ_سویون+کوک×پیرزن₩ ویو سویون:گرمی ی چیزیو حس کردم[خودتون میدونید دیگ نمیزارم ک‌گزارش نشه و اک دوستم نپره]امایهو کنترلم دستم امد اما انگار قدرتم ب کار افتاد چون ی دوتا بال مشکی پشتم بود ویو تهیونگ:بالاش درامدچ‌زود اما یهویی حولم داد و از در رف بیرون لعنتی داشت فرار میکرد دوییدم بهش اما نرسیدم اما خب اون نمی‌تونه فعلا از بالاش استفاده کنه پس زیاد نمی تونه دور بشه رفتم تو جنگل اما هیچ اثری ازش نبود ی صدایی میومد اره خودشه[یادتونه اول فیک ی شخصیت بود ب اسم پیرزن این یکیه ک‌اگ از فرشته ها چ شیطان چ فرشته ت.ق.ض.ی.ه کنه جون تر میشه]

₩چ فرشته قشنگی صبر‌کن تو باید من و جون کنی ع.ز.ی.ز.م داری کجا میری صب کن من میتونم از این عذاب نجاتت بدم[ی‌نکته دیگ اون میتونه سطح بدبختی و عذاب بقیرو بفهمه با بو کشیدن و میدونه چقد سویون سختی کشیده] ویو سویون:نمیدونم چرا یهویی متوقف شدم‌یعنی میخام جونمو بهش بدم ک یهو امد سمتم سرشو گذاش رو‌گردنم و دندوناشو کرد‌تو گردنم داش انرژیم میرف اما توانیم برا فرار نداشتم همه جی داش برام تار می شد ک یکی سریع اونو حول داد بعد از چن ثانیه ی عالمه خ.و.ن رو هوا معلق شد دیگ‌هیچی‌نفهمیدم و کم کم ب خواب فرو رفتم ویو تهیونگ:ع.ف.ر.ی.ت.ه پیر سریع کشتمش رفتم پیش سویون باید ی قرار دادو باهاش شرو کنم اما اون مجبوره برای همیشه پیشم نمونه حتی اگ نخاد مهم جونشه من باید نجاتش بدم

زود تموم شد؟خب همون اول‌ک گفتم حالم بده شرایط پارت بعد ۱۵لایک۲۰کامنت حمایت نشه پاک‌میکنم