6 اسلاید صحیح/غلط توسط: TUX انتشار: 2 سال پیش 101 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلام!
اول اینکه بهتون بگم بیوتی ۱ فصل داره....اگر حمایت بشه دو فصلش میکنم....و اینکه فصل اول تا قسمت ۱۲ هست:)بریم شروع؛)
روی تخت توی اتاق دراز کشیدم...هر وقت یادم میاید که ماری امشب میرود ناراحت میشدم کتابی برداشتم غرق خوندن شدم....۲ ساعت که گذشته بود به خودم امدم ....چقد کتاب خواندن را دوست داشتم.به بیرو نرفتم همه خواب بودن چراغ اشپزخانه را روشن کردم لیوانی برداشتم ابی ریختم و شروع به خوردن کردم که صدای=سلام!)از پشتم شنیدم پریدم و ترسیدم چد بود...گفتم=چیکار میکنی؟؟..)گفت=ببخشید حواسم نبود شاید بترسی...)گفتم=البته!)
صبح شده بود ساعت ۶ صبحونم رو خورده بودم تو اتاق بودم کلی اومد تو به سمتم اومد=کلاراااا)میگم=چیشد؟)گفت=نمیدونی چقددددد خوشحالم اینجایی)=مرسی)گفت=خب...چیکار کنیم؟)گفتم=ام....نمیدونم...دارم رو ادرسی که مکس پیدا کرده کار میکنم)گفت=پوفففف بعد از اون همه اتفاق هنوزم...تو فکرشی؟)واقعا نمیدونستم...سرنوشت منو جابه جا میکرد و من دخیل نبودم...سکان کشید رو نگرفته بود مو کشتیم هرجا میخواست میرفت..
یک هفته گذشته بود حالا کامل کامل ادرس پدرم رو میدونستم و اماده بودم ... ساعت ۳ صبح.....وسایلم رو اروم جمع میکنم تا کلی بیدار نشه به سمت در اتاق میرم دستگیره رو پایین می دم=کجا میری؟)به سمت کلی برگشتم=هیچجا!)و کیفم رو اروم پرت کردم از تخت پایین میاد=که اینطور...هیچ جا؟)اروم میاد به سمتم و من به در چسبیدم دلا میشه و کولم که توش وسیله ریختم رو بر میداره میگم=چیکلر میکنی؟)زیپ کیف رو باز میکنه =بطری اب...اذوقه..نقشه!)کیف رو ازش میقاپم و میگم=اینارو همیشه اینطور میزارم)پوزخندی میزنه=اره...نه راستش هیچوقت نمیزاری...چرا نمیخوای باهات بیام؟)دستگیره که پشتمه رو اروم فشار میدم تا حواسش پرت نشه=م...م...خدافظ)از در میدوم بیرون که کلی داد میزنه=بچه هااا بچه هااا داره فرار میکنههههه بدویددد)به مارکوس برخورد میکنم =برو کنار!)چدم میاد کنارش حالا وسط یه حلقه که دورش رو ۳ نفر گرفتن محاصره میشم
همینطور بهم نزدیک میشن میگم=چتونه؟چیکار میکنید؟؟؟)چد دستش رو به سمت کلی دراز میکنه تو دستش کلید خونست میگه=بفرمایید بانو)کلی چشم غره ای بهش میره کلید رو از دستش میگیره ...میگم=خب الان میخواید باهام چیکار کنید؟منو بکشید؟زیادی برای قاتل شدن جوون نیستید؟؟)کلی با پوزخندی به سمتم میاد=نگران نباش ما قرار نیست تورو بکشیم...)گفتم=ای بابا فکر کردم امروز کارم تموم میشه و خوشحال شدم)گفت=ولی درست میگی...حیف نیست...تو شب متولد شدنت نمیری؟)انقد بهم نزدیک شده که نفساش به صورتم برخورد میکنه و بعد چراغا روشن میشن کُلی ادم از اطراف میان چند نفر دستشون بادکنک و یکی دستش کیک و ۴ نفر کادو هارو حمل میکنن=تولد تولد تولدت مبارک)کلی فاصله میگیره و بعد سمتم شیرجه میاد و بغلم میکنه=تولدت مبارک کوچولووووو)گفتم=باید بگم باورم شد!)چد و مکس پوزخند میزنن.
....با نوازش باد از خواب بیدار میشم...شب خوبی بود...مهمونا رفتن...ولی...من واقعا میخواستم فرار کنم!میخواستم برم دنبال پدرم!و حالا این نقشه یک روز عقب میوفتع...کلی بیدار میشه =دیروز داشتی کجا میرفتی؟)گفتم=جایی نمیرفتم...)گفت=هی راحت باش دیگه میخواستی پدرتو ببینی!)گفتم=خب .نه...یجورایی...اره) گفت=اگه قرار باشه بری منم باهات میام)گفتم=خطرناکه)گفت=خطرو دوست دارم)در با هُلی باز شد به سمت در برگشتیم چد و مکس بودن مث اینکه مکس فالگوش ایستاده بوده و مکس به پشتش خورده و درس بازشده و لو رفتن...گفتم=بچه که نیستید...باید بهتون گفت فالگوش ایستادن کار درستی نیست؟)مکس گفت=نمیتونی تنها بری)گفتم=چی؟)گفت=باشه فالگوش ایستادم...ولی،نمیشه تنها بری دنبال پدرت اگه کلی بیاد منم میام)چد مکس رو هُل میده و میگه=منم میام!!!)گفتم=چد میدونی که فقط سایزت بزرگ شده و اخلاقت مث بچگیاته...در هر صورت من نمیرم برم هم تنها میرم)=نه!)=چی؟)مکس میگه=من ادرسو پیدا کردم پس منم میام!)کلی سمتم میاد و با خنده در گوشم میگه=انگار یکی نگرانته)اروم بهش میگم=ساکت شو!!)سرمو سمت مکس میبرم...=ریسک داره خطرناکه)میگم=میدونم...ولی اگه اتفاقی برای من بیوفته بهتر از اینه که باهم ...ولش کن باشه..اگر واقعا میخواید...)چد میپره رو هوا و میگه=هورااا یه سفر با کِلیییی)مکس سرش رو سمت چد میبره اروم ولی طوری که ما شنیدیم میگه=فکر احمقانه به سرت نزنه)
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
جر من فکر کردم میخوان چیکارش کنن حالا بدبخت بیچاره رو😂😂😂
گیلیلیلیلیلیل
:))
نایس:) عید تو ام پیش پیش مبارک:)))
تنک یو:)